کل نماهای صفحه

۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

سرباز جنگ سایبری!









ایالات متحده آمریکا رشته درسی جدیدی را در دانشگاه‌های خود عرضه می‌کند: "تخصص در جنگ سایبری". دانش‌آموختگان این رشته سربازان ارتشی خواهند بود که در جبهه مجازی به جنگ با دشمن سایبری خواهند رفت.

افزایش حمله‌های سایبری آمریکا را به فکر ایجاد رشته‌ای جدید در دانشگاه انداخته است. قرار است "ارتش سایبری" در آینده محافظ نهادهای نظامی، مالی و اقتصادی و هم‌چنین شرکت‌های خصوصی در مقابل حملات هکرها باشد.
با توجه به داغ بودن جنگ در دنیای مجازی، شغل‌هایی این چنین آینده درخشانی دارند و پیش‌بینی می‌شود که حدود ۳۰ هزار شغل جدید در این زمینه ایجاد گردد.

حفاظت سایبری، وظیفه‌ای ملی

دولت آمریکا دفاع در برابر حملات سایبری را یکی از مهم‌ترین اهداف دفاع ملی اعلام کرده است. متخصصان این رشته در آمریکا امکان "فاجعه سایبری" را منتفی نمی‌دانند؛ فاجعه‌ای که هنوز رخ نداده است، ولی به باور آن‌ها ایجاد یک سپر دفاعی مطمئن در مقابل آن ضروری است.

دست‌کم پس از حملات سایبری متعدد اخیر و نمونه ویروس "استاکس‌نت"، ضرورت ایجاد چنین سپر دفاعی به مسئله روز بسیاری از کشورها تبدیل شده است.

ایران اولین کشوری بود که هدف کرم اینترنتی استاکس‌نت قرار گرفت. این ویروس به گفته متخصصان «نوعی اسلحه است» که ویژه برنامه هسته‌ای ایران ساخته شد. طراحی و ساخت چنین "اسلحه"‌ای تنها از عهده دولت‌هایی بر‌می‌آید که دارای امکانات برای سازمان‌دهی باشند. بسیاری از کارشناسان انگشت اتهام را به سوی دولت آمریکا نشانه رفته‌اند.

حملات سایبری مدام هدف‌ها و روش‌های جدیدی را آزمایش می‌کنند و همین کار مقابله با آن‌ها را سخت می‌کند. به عنوان مثال قرار است در آینده نزدیک شبکه‌های برق‌رسانی هوشمندی راه‌اندازی شوند که به کمک آنها میان دستگاه‌های برقی نوعی تبادل اطلاعات صورت ‌گیرد تا به عنوان مثال میزان مصرف برق در طول روز بهتر توزیع شود و فشار بر نیروگاه‌های برق کاهش یابد. اما کارشناسان می‌گویند این تکنیک جدید می‌تواند در را به روی حمله‌های سایبری بگشاید.

در آلمان نیز خطر حمله‌های سایبری به زیرساخت‌های حساس این کشور موضوعی است که به شدت جدی گرفته می‌شود. ۵۹ درصد از شرکت‌های آب، گاز و برق‌رسانی اعلام کرده‌اند که ویروس استاکس‌نت را در سیستم‌های خود یافته‌اند.

نمونه‌ای دیگر، حمله هکرها به سایت وزارت امور خارجه ایران در روزهای اخیر بود که سروصدای بسیاری به پا کرد و گروهی که خود را از مخالفان جمهوری اسلامی می‌دانستند مسئولیت آن را بر عهده گرفتند.

«حمله تروریستی بعدی سایبری است»

تقاضا برای سربازانی که در جبهه جنگ سایبری بجنگند بسیار بالاست. ادارات دولتی، شرکت‌های خصوصی و مراکز پژوهشی همه به دنبال مکانیسم‌های حفاظتی و دفاعی هستند.

کالج کارزول (Carswell College) در ایالت مریلند آمریکا یکی از مهمترین مراکز آموزش این رشته تحصیلی است. آموزش "امنیت سایبری" در این کالج پاییز گذشته با ۲۰۰۰ دانشجو شروع شد. این دانشجویان ظرف دوسال این رشته را به پایان می‌برند. در بسیاری از دانشگاه‌های دیگر آمریکا نیز این رشته تدریس می‌شود. به گفته گردانندگان کالج کارزول، «ایالات متحده ارتش سایبری خود را سازمان می‌دهد».

لئون پانتا، رئيس سازمان سیا، نیز چند روز پیش اعلام کرد که به احتمال قوی حمله تروریستی بعدی به آمریکا در فضای مجازی صورت خواهد گرفت.

"تله‌های سایبری"

آمریکا هم اکنون هم دارای یک ارتش سایبری است که در صورت لزوم در کنار ارتش کلاسیک آن وارد عمل می‌شود.
مقام‌های آمریکایی اطمینان می‌دهند که این ارتش تنها برای دفاع سازماندهی شده است و نه حمله. آمریکا اتهام دست داشتن در حمله کرم استاکس‌نت به برنامه هسته‌ای ایران را رد می‌کند.

البته کالج کارزول تاکید می‌کند که این دفاع بسیار "خشن" است و در آن از "تله‌های سایبری" هم برای به دام انداختن هکرها استفاده خواهد شد.










پدر کشتی وتخم کین کاشتی پدر کشته را کی بود آشتی.

۱۳۹۰ خرداد ۱۵, یکشنبه

۱۵ نكته درباره ويتامين ث

پدر کشتی وتخم کین کاشتی پدر کشته را کی بود آشتی.


1) اسيد اسكوربيك يا ويتامين C يكي از محبوب‌ترين و مشهورترين داروهايي است كه افراد سالم و بيمار هر دو به يك اندازه از مصرف آن لذت مي‌برند.

۲) ويتامين C در گروه ويتامين‌ها قرار دارد و به شكل قرص‌هاي ۱۰۰ و ۲۵۰ ميلي‌گرمي و قرص جوشان ۱۰۰۰ ميلي‌گرمي، پودر ۵۰۰ ميلي‌گرمي و آمپول ۵۰۰ ميلي‌گرمي در داروخانه‌هاي كشور موجود است. اما قرص جوشان آن به ويژه در فصول سرد سال طرفدار بيشتري پيدا مي‌كند.

۳) ويتامين C، ويتامين محلول در آب است كه از اجزاي ضروري براي ساخت و نگهداري كلاژن و بافت محيطي بين سلولي است. مصرف اين دارو سبب تقويت دستگاه ايمني و افزايش سرعت بهبود زخم مي‌شود، همچنين از تشكيل نيتروزآمين‌ها و نيتروز اوره‌هاي سرطان‌زا جلوگيري مي‌كند.
۴) موارد مصرف ويتامين C در پيشگيري و درمان بيماري اسكوروي، كمك به درمان سوختگي‌هاي شديد، بهبود شكستگي يا زخم بيماري‌هاي مزمن است.

كشف ويتامينC داستان جالبي دارد . در قرن 19 ، دريانوردان انگليسي براي رهايي از نوعي بيماري كه در دريا به آن مبتلا مي شدند و بعداً اسكروي * نام گرفت ، مقدار زيادي ليمو در كشتي خود حمل مي كردند . براي همين به آنها" ملوان ليمويي" مي گفتند. اسكروي بيماري مهلكي بود كه كاشفان سرزمين هاي دور پس از مدت طولاني كه بر روي آب سفر مي كردند به آن مبتلا مي شدند و بسياري از آنها در اثر اين بيماري مي مردند. اسكروي كمبود طولاني مدت ويتامينC است.
اين مطلب انگيزه اي شد براي جستجوي عامل درمان اسكروي در پرتقال ، كه منجربه كشف ويتامينC در سال 1928 شد و اسيد اسكوربيك ** نام گرفت. انسان و بعضي حيوانات فاقد آنزيم لازم براي توليد ويتامينC در بدن هستند از اينرو نيازمند دريافت آن از طريق غذا مي باشند.
ويتامينC از نظر غذايي بسيار حساس است و به راحتي در اثر حرارت و تاثير مواد قليايي از دست مي رود . حرارت پخت نيزموجب كاهش اين ويتامين در سبزيجات مي شود .
شما از ويتامينC زياد شنيده ايد و از تأثير آن بر سرماخوردگي آگاهيد ، دليل اين همه فوائد ويتامينCدر بدن چيست؟ اين ويتامين چه اعمال ديگري در بدن انجام مي دهد؟
ويتامينC در واكنشهاي شيميايي بدن به عنوان يك حمل كننده الكترون عمل مي كند ، اين ويتامين مهمترين آنتي اكسيدان*** محلول در آب است . آنتي اكسيدان به موادي گفته مي شود كه با حركت در خون ، مواد شيميايي را كه به بافتها لطمه مي رسانند را خنثي مي كنند.  به اين دليل است كه ويتامينCدر جلوگيري از بروز يا بهبود بسياري از بيماري هاي مزمن دوران كهنسالي مؤثر است .
اين ويتامين نقش زيادي  در بدن ايفا مي كند كه دانستن آن براي شما بي فايده نيست :
ويتامين
C ، در سلامت پوست و لايه هاي محافظتي بدن مؤثر است. پوست انسان را با طراوت نگاه مي دارد و موجب جواني پوست مي شود ؛  به همين دليل است كه به مخلوط  يك قاشق آب ليموي تازه و يك قاشق عسل در يك ليوان آب سرد كه صبحگاه خورده شود، اكسير جواني گويند. ويتامينC موجب حفظ پوست در برابر اشعه ماوراء بنفش خورشيد مي شود از اينروكساني كه در معرض نور مستقيم خورشيد هستند بهتر است براي حفاظت از پوستشان ويتامينC بيشتري مصرف كنند .
·با كمبود مصرف ويتامين Cپوست خشك مي شود و در زير آن ،خون مردگي هايي به صورت دانه دانه مشاهده مي شود .لثه زخم شده و دهان خشك مي شود ، در واقع يكي از بارزترين علائم كمبود ويتامينC اين است كه اگر بازو يا ران فرد را لمس كنيدپوست او دانه دانه و بر جسته احساس مي شود .
ويتامينC ، موجب
افزايش ايمني بدن در برابر بيماري ها مي شود،  به فعاليت مناسب هورموني بدن كمك مي كند . يكي از نكاتي كه در مورد اين ويتامين قابل ذكر مي باشد ، اين است كه طي تحقيقاتي كه آخرين آنها در سال 92 صورت گرفت مصرف ويتامين Cاز بروز سرماخوردگي جلوگيري نمي كند بلكه به تخفيف عوارض آن كمك مي نمايد از اينرو توصيه مي شوددرطول مدت سرماخوردگي ، مواد غني ازويتامينC به وفور مصرف شود. از تأثيرات ديگر اين ويتامين، افزايش جذب آهن موجود در غذا است ؛ از اينرو توصيه مي شود ، به عنوان پيش غذا سالادهاي حاوي سبزيجات خورده شود تا ويتامينC موجود درآن جذب آهن غذا را افزايش دهد . كساني كه مبتلا به كم خوني هستند و رژيم غني از آهن و اسيد فوليك دارند، مصرف ويتامينC به استفاده بيشتر بدن آنها از آهن خورده شده كمك خواهد كرد .
عوارض كمبود ويتامينC، زماني ظاهر مي شود كه بيش از يكماه ويتامين بسيار كم دريافت شود ؛ دراين زمان بيماري اسكروي با عوارضي كه گفته شد ظاهر شده و در اثر عدم درمان منجر به مرگ فرد مي شود . كمبود اين ويتامين حتي در نوزادان هم ديده مي شود ، كودكاني كه از شير مادر تغذيه نمي كنند و اين ويتامين را از منابع ديگر نيز دريافت نمي كنند ، لثه هاي زخمي و خون آلود دارند كه علامت كمبود ويتامين است .
ميزان ويتامين C مورد نياز بدن در يك فرد بالغ روزانه 60 ميلي گرم است كه در بارداري و شير دهي نياز بدن به آن افزايش مي يابد.

منابع غذايي ويتامينC كدام ها هستند؟

ويتامينC ، هم در بافتهاي گياهي و هم دربعضي محصولات حيواني موجود است . غني ترين منابع C ، ميوه ها و سبزي ها هستند ، آب مركبات نيز داراي ميزان زيادي ويتامينC است.

74 ميلي گرم vit C دارد هر كيوي 341 ميلي گرم vit C دارد هر فلفل سبز 74 ميلي گرم vit C دارد هر پرتقال 68 ميلي گرم vit C دارد يك برش بزرگ طالبي 124 ميلي گرم vit C دارد 1 ليوان آب پرتقال تازه
توت فرنگي، كلم بروكلي، گريپ فروت، گوجه فرنگي، انبه، ليمو، گل كلم، سيب زميني، هندوانه، اسفناج، كلم، نارنگي و ديگر ميوه ها و سبزي ها ، منابع گياهي داراي ويتامينC و جگر ، منبع حيواني داراي ويتامينC است.
سيگاري ها و زناني كه از قرصهاي جلوگيري از بارداري استفاده مي كنند نياز به VitC بيشتري دارند.
مصرف مكملVitC نبايد خود سرانه باشد خصوصاً در افرادي كه مبتلا به ديابت هستند ، چرا كه كليه آنها سنگ ساز است ؛ همچنين افرادي كه به آنها رژيم غذايي كم نمك توصيه شده با مشورت پزشكVitC تكميلي دريافت كنند ، زنان باردار و شيرده نيز بايد با توصيه پزشكVitC دريافت كنند.


۵) ميزان مصرف اين دارو بر اساس نوع بيماري تعيين مي‌شود. به‌طور مثال، در درمان بيماري اسكوروي روزانه ۱۰۰ ميلي گرم تا ۲ گرم از راه خوراكي يا تزريقي مصرف مي‌شود يا در سوختگي‌هاي شديد روزانه ۲۰۰ تا ۵۰۰ ميلي‌گرم به وسيله پزشكان توصيه مي‌شود.

۶) اسيداسكوربيك نيز مانند داروهاي ديگر عوارضي از خود نشان مي‌دهد كه اغلب دستگاه عصبي، پوست، گوارش و ادراري را درگير مي‌كند. شايع‌ترين اين علايم شامل سرگيجه، درد در محل تزريق، اسهال، سوزش سردل، افزايش دفع ادرار يا تخريب دندان‌ها با مصرف طولاني مدت قرص‌هاي جويدني است.

۷) افراد دچار كمبود آنزيم G۶PD بايد از مصرف زياد اين دارو بپرهيزند زيرا احتمال بروز كم‌خوني در اين افراد با مصرف اسيداسكوربيك محتمل است.

۸) ويتامين C تزريقي در معرض نور به تدريج تيره مي‌شود اما تغيير رنگ جزيي تاثيري در اثر درماني آن ندارد.
۹) ويتامين C تزريقي را مي‌توان به صورت رقيق شده يا رقيق نشده استفاده كرد.
۱۰) از محلول خوراكي ويتامين C مي‌توان همراه غذا استفاده كرد.
۱۱) قرص‌هاي جوشان اين ويتامين را بايد در يك ليوان‌ آب حل و بلافاصله مصرف كرد.
۱۲) ويتامين C را در ظروف غيرفلزي مقاوم در برابر هوا، دور از حرارت و نور خورشيد در دماي ۱۵ تا ۳۰ درجه سانتي‌گراد نگهداري كنيد.
۱۳) مصرف زياد اين دارو در دوران بارداري توصيه نمي‌شود. همچنين سيگاري‌ها و افرادي كه قرص ضدبارداري مصرف مي‌كنند، نياز به مصرف ويتامين بيشتري به صورت مكمل دارند.
۱۴) درباره اين ويتامين، مهم‌ترين توصيه‌اي كه‌ به خانواده‌ها گفته مي‌شود، اين است كه براي تامين ويتامين C لازم به منابع غذايي طبيعي توجه بيشتري نشان دهند تا دارو.
۱۵) ويتامين C مي‌تواند سبب افزايش توان جذب آهن شود.


نامه ی بی نقطه

پدر کشتی وتخم کین کاشتی پدر کشته را کی بود آشتی.


میرزا محمدالویری به احمدخان امیر حسینی سیف الممالک فرمانده فوج قاهر خلج؛ نامه ای نوشته که آغاز و پایان آن همه از حروف بی نقطه الفبا انتخاب شده است و در نوع خود از شاهکارهای ادب زبان پارسی به شمار می آید. انگیزه نامه و موضوع آن کمی در آمد و زیادی عائله و تنگی معیشت بوده است. این نامه در زمان ناصرالدین شاه نوشته شده است.

بسمه تعالی  سر سلسله امرا را کردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعا گومحمد ساوه ای در کلک و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملک الملوک کلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در کل ممالک محروسه اسم و رسم دارم. درهرعلم معلم و در هراصل موسسم .در کلک عماد دومم درعالم، درعلم و حکم مسلم کل امم سرسلسله اهل کمالم اما کو طالع کامکار و کو مرد کرم؟  دلمرده آلام دهرم.کوه کوه دردها در دل دارم. مدام در دام وام، و علی الدوام در ورطه آلام دهرم هر سحر و مسا در واهمه و وسواس که مداح که گردم و کرا واسطه کار آرم که مهامم را اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد. مکرر داد کمال دادم و درهر مورد مدح معرکه ها کردم. همه گوهر همه دُر، همه لاله همه گل، همه عطار روح همه سرور دل، اما لال را مکالمه و کررا سامعه و کور را مطالعه آمد.همه را طلا سوده در محک ادراک آورده احساس مس کردم و لامساس گو آمدم. اما علامه دهرم، ملولم و محسود و عوام کالحمار محمود و مسرور ... لا اله الاالله وحده وحده دلا در گله مسدود دار در همه حال که کارهای همه عکس مدعا آمد علاوه همه دردها و سرآمد کل معرکه ها عروس مهر در آرامگاه حمل در آمد.عالم و عام لام و کرام، صالح و طالح، صادر و وارد، کودک و سالدار، گدا ومالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هر کس هر هوس در معامله و سودا دارد آماده و اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و کاک، سرکه و ساک، کره و عسل،سمک و حمل، گرمک و کاهو، دلمه و کوکو، امرود و آلو، الی کلم کدو، همه در راه، مکر دعاگو که در کل محرومم و در حکم کاالمعدوم. اگر موهوم و معلولم عدل سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم. مگر کرم سر کار اعلی که سرالولد و سرالوالد در او طلوع کرده و دادرس آمده، درد ها دوا، وامها ادا و کامها روا گردد.  له طول عمر کطول المطر سواء له الدرهم، و که المدر دهد مرد را کام دل کردگار همه عمر آسوده و کامکار دل آرا همه کار و کردار او ملک در سما مادح کار او طول الله عمره و دمره حاسده، هلک اعدائه، اعطهماله، اصلح احواله و اسعد اولاده مدام السماء

۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

نادر كريميان سردشتى استاديار دانشگاه تاريخ فقط وقايع سياسى نيست

پدر کشتی وتخم کین کاشتی پدر کشته را کی بود آشتی.


يوسف ناصرى
معمولاً تاريخ از ديد ما بررسى تحولات و حوادث ناشى از ظهور، قدرت يابى و سقوط حكومت هاست و در اين راه آموزش تاريخ در كشور ما به موفقيت قابل توجه دست نيافته و گريز دانش آموزان و جوانان مملكت از تاريخ به وضوح در جامعه ديده مى شود.
بخشى از مشكلات ما، در مسير فهم تاريخ به عمل حكومت هاى متأخر ارتباط پيدا مى كند. مثلاً حكومت قاجار پس از قبضه كردن قدرت تلاش داشته آثار و ابنيه دوره زنديه را به نوعى غيرمنصفانه ناچيز جلوه دهد. ارك كريمخانى شيراز نمونه بارز چنين مقوله اى است كه حكومت قاجارى با بى انصافى و تعصب خاصى دستور داده، نقاشى هاى ترسيم شده بر ديوارهاى آن بنا را با گچ بپوشانند.
آيا مى توان از زاويه جديد ولى كارساز و مفيد به بازبينى تاريخ پرداخت و از نوبه بازسازى و ترميم گذشته پرداخت؟ دكتر نادر كريميان سردشتى باور دارد كه بايد تاريخ كنونى ما با تكيه بر روند رشد و توسعه علم در كشور نوشته شود و با اين كار پلى زد بين علم و فناورى رايج در گذشته جامعه، وضعيت كنونى و گام برداشتن در مسير فراروى جهان كه ما نيز بخشى از آن هستيم. گفت وگو با اين استاديار دانشگاه و نويسنده درپى مى آيد.
شيوه تاريخ نويسى در ايران براساس برآمدن و سقوط حكومت ها در كشور ما تحرير و تبيين شده است اما شما بر اين نوع تاريخ نگارى انتقاداتى وارد مى سازيد و معتقديد كه ما بايد بر مبناى تاريخ علم در كشور، تحولات گذشته را تجزيه و تحليل كنيم؟
تاريخ نگارى هايى كه ما داريم به دو بخش تاريخ نويسى نقلى و تاريخ نويسى تحليلى تفكيك مى شود. بخش اول، تواريخ نقلى محض و روايى بوده اند مثل تاريخ طبرى و يا تاريخ مجمل التواريخ و يا تاريخ بلعمى كه نوعى ترجمه تاريخ طبرى است. اين تواريخ، صرفاً وقايع و حوادث به وقوع پيوسته را ضبط كرده و براى ما به يادگار مانده اند. به عنوان مثال، طبرى مطالب جمع آورى شده اش را منتسب مى كند به سلسله راويان و خودش را از مسؤوليت راست يا دروغ بودن خبر مبرى مى كند و مى گويد آيندگان بيايند تعيين كنند صحت و سقم اين خبرها را و اگر مطلبى با عقل و درايت شان تعارض داشت، آن را نپذيرند. در واقع او به جمع آورى مطالب گسترده اى پرداخته و انصافاً كار سخت و توانفرسايى هم انجام داده است. نفع چنين اقدامى اين است كه تمام مطالب با سند و مدرك ارائه شده اند ولى در مقابل طبرى هيچ نوع تحليل و قضاوتى در مورد مطالبى كه جمع آورى كرده به خواننده ارائه نمى دهد.
تاريخ نگارى هاى ديگر مثل تاريخ بيهقى را هم داريم كه اگر چه در مجموع تاريخى نقلى است ولى علل و عوامل ضعف و زبونى دولت را بيان مى كند مثلاً در زمان حكومت سلطان محمود غزنوى گزارش مى رسد مسعود غزنوى كه بعداً جايگزين سلطان محمود شد، حمامى ساخته و تمام ريزه كارى هاى مسائل جنسى را در آن نقاشى كرده اند و بيهقى تحليلى ارائه مى دهد و مى گويد آيا كسى كه مشغله اش چنين مسائلى مى شود مى تواند مملكت را اداره كند. حتى كسى مانند ابن خلدون وقتى تاريخ مى نويسد، در ابتداى آن مقدمه اى ذكر مى كند و ابزار تحليل تاريخ را به ديگران عرضه مى دارد.
اين نوع تاريخ نگارى، علل و عوامل شكست سيستم مديريتى كلان را تبيين مى كند وگرنه دليلى ندارد پس از كشتار چند نماينده مغول به دست حاكم محلى ايران، به راحتى حكومت خوارزمشاهيان از هم بپاشد و دو هزار سال تجربه يك كشور به دست اقوام آسياى مركزى مضمحل شود. در حقيقت ما دچار مشكلاتى شده بوديم كه زمينه را براى شكست در مقابل مغولان هم فراهم مى كرد.
به اعتقاد من، تاريخى كه ضرورت دارد امروز در دانشگاه ها و مراكز پژوهشى ما مورد اهتمام قرار بگيرد، تاريخ علم است؛ تاريخى كه كهنگى ندارد و در ضمن مى تواند به رشد و توسعه كشور هم كمك كند. طبقه بندى تاريخ ما براساس تاريخ شاهان و سلسله هاى حكومتى است و اين ما را در معرض آسيب و خطر قرار مى دهد. به عبارت ديگر طبقه بندى تاريخى ما سياسى و بر مبناى تحولات سياسى است و نه بر پايه تحولات علمى جامعه. ما وقتى تاريخ اروپا را در چند قرن اخير مطالعه مى كنيم، همواره اسم كپلر و نيوتن و ديگر دانشمندان در ذهن ماه حاضر مى شود و نه اسم فلان شاه و امپراتور. اصولاً تاريخ ما، در اين چند دهه براساس تاريخ علم تدوين نشده. ما فناورى آب را كه يك دانش است داريم ولى از جزييات آن بى خبريم. مثلاً آسياب هاى بادى نشتيفان (بين خواف و تايباد) را با سابقه دو هزار ساله داريم كه هيچ وقت كهنه نشده اند. وظيفه ما است كه از اين فناورى ها ياد كنيم و يا مثلاً ما قنات را داريم با سابقه پنج هزار ساله ولى امروزه با حفر چاه هاى آب به اين قنات ها آسيب مى رسانيم و باعث خشك شدن آنها مى شويم. فناورى قنات بعد از چندين هزار سال كهنه نشده و نمى شود.
اتفاقاً تعدادى ژاپنى چند سال پيش به ايران آمده بودند و كليه مراحل فناورى قنات را فيلمبردارى كردند و پس از مدتى چند قرارداد حفر قنات به ارزش ۶ ميليارد دلار با كشورهاى آفريقايى امضا كرده و شروع به كار كردند.
قابل ذكر است كه بگويم محمد حافظ اصفهانى معروف به محمد مخترع كتابى به نام «نتيجه الدوله» دارد كه آن را در سال ۹۲۸ قمرى نوشته و در آن به سه اختراعش - دستگاه روغن كشى، دستگاه آسياب آبى و ساعت مكانيكى- اشاره نموده است. ساعت او، ساعتى بوده كه با ابزارهاى آهنى كار مى كرده ولى در آن زمان نسبت جادوگرى به او مى داده اند.
البته به احتمال زياد، محمد مخترع از آثار بديع الزمان جزرى كه كتاب «الجامع بين العلم و العمل» را در سال ۶۰۲ قمرى نوشته و در «ديار بكر» زندگى مى كرده اطلاع داشته است. جزرى در آن دوره ۱۶۰ اختراع داشته و الآن كشور انگلستان دارد از نو تمام اختراعات او را احيا مى كند. يكى از اختراعات جزرى، ساخت ساعت مكانيكى بوده است. حتى اختراعى داشته كه وقتى مى گفته «آب بيا»، به سرعت آب جريان پيدا مى كرده. اما ما در دوره صفوى و بعد از آن به وارد كننده ساعت از اروپا تبديل شديم.
تاريخ نويسى به شيوه مرسوم باعث نمى شود كه ما يك طبقه بندى كلى داشته باشيم و براساس ظهور و سقوط حكومت ها، خدمات و اقدامات آنها را بررسى كنيم و ميزان توجه آنها به گسترش علوم و فناورى را هم مشخص سازيم؟
اگر همين اتفاق از ديدگاه تاريخ علم اعمال شود و مثلاً دوره هاى هخامنشى، اشكانى، ساسانى، صفوى و بقيه سلسله هاى پادشاهى را از اين ديدگاه بررسى كنيم، ما به مقصود مى رسيم. يعنى به خواسته اى كه موردنظر است، مى رسيم. اما موضوعى كه من نسبت به آن انتقاد زيادى دارم اين است كه ما بيش از حد به بررسى وقايع سياسى، تاريخى و جنگ و جدال ها مى پردازيم. شايد تا حدى به مسائل تجارى هم توجه شده ولى ما در مقطع كنونى بايد به متن اصلى اختراعات و كسانى كه در علوم رياضيات و يا در زمينه فيزيك، شيمى كار كرده اند و كاربرد اختراعات آنها هم در زندگى مردم نمايان داشته برگرديم. ما از ساعت مكانيكى اى كه جزرى ساخته بود و سر ساعت مقرر اذان مى گفت غفلت كرديم. اما الآن همان ساعت را در لندن ساخته اند و ما وقتى آن را در موزه لندن مى بينيم متحير مى شويم.
ما، در مورد سيستم تقسيم آب طومارهاى زيادى در مناطق مختلف كشور داريم كه يكى از آنها طومار حمدالله مستوفى است و اگر كسى امروزه بخواهد حق آبه ها را تقسيم كند بايد به همين آب نامه ها متوسل شود. به هر حال نظام آبيارى ما در طى هزار سال بر اين مبنا تداوم پيدا كرده و همچنان بايد از آن تبعيت كرد. چون با دقت و ظرافت زيادى تنظيم شده. شايد بهتر باشد به الگوى توسعه اى مالزى هم اشاره كنم. مالزى كشورى است كه فقط چند دهه پيش از حالت مستعمره بودن رهايى يافت و استقلال پيدا كرده. اما مديريت كلان آن همه جانبه بوده و باعث شده به دين و فرهنگ اسلامى هم لطمه وارد نيايد و در عين حال به امپراتورى تكنولوژى و علمى آسياى جنوب شرقى تبديل شود.
ما ۲۵۰۰سال تمدن داريم ولى چون روى تاريخ علم تأكيد نداشته ايم و از پايه هاى پيشرفت و تعالى خود بهره نگرفته ايم به رشد و توسعه لازم هم دست نيافته ايم.
وقتى تمدن ايران را با ساير تمدنهاى كهن دنيا مقايسه مى كنيم متوجه مى شويم كه آثار معمارى ايران در قياس با آثار باستانى چين و مصر چندان خيره كننده نيستند. از نظر علمى در عرصه هاى رياضى و نجوم هم باز از تمدنهاى آشور و هند و مصر عقب مانده بوديم و حتى از بين النهرين زبان بيگانه را اخذ مى كنيم. هرچند صحبت از آتش سوزى كتاب در زمان حمله اعراب به ايران شده و اينكه ايران داراى دانشگاه گندى شاپور بوده ولى ما در مجموع نسبت به داشته هاى خود اغراق نمى كنيم؟
بله؛ من هم قبول دارم كه واقع بينانه به ارزيابى داشته هاى خود نپرداخته ايم. به هر جهت ويژگى تاريخ علم اين است كه دستاوردهاى مناطق مختلف را با هم مقايسه مى كند و مثلاً مى بيند كه در رياضيات، هندى ها و چينى ها از يونانى ها نيز جلوتر بوده اند. اسناد و مدرك زيادى در اين زمينه در اختيار هست و اصلاً قابل كتمان نيست.
من يك فرهنگ واژگان آكدى ترجمه كرده ام كه يك فصل آن واژگانى است كه از زبان آكدى به زبان فارسى راه يافته اند و يا حتى از آن زبان به زبانهاى عبرى، سريانى، لاتينى و عربى راه پيدا كرده اند. همه اين موارد نشان مى دهد كه معمولاً ما، در تاريخ علم، ارزيابى صحيح و درستى نداشته ايم. چون وقتى تاريخ علم مغفول بماند شما خبر نداريد كه تاريخ اختراع قنات چه زمانى بوده است. همه مى گويند ايران ولى اسناد و مداركى مكتوب در دوره سارگون وجود دارد مثلاً در كتيبه ها و الواح آكدى كه ادعا شده در حوزه «اربيل» كهنه ترين قنات ايجاد شده است.
خوشبختانه تاريخ علم اين مزيت را دارد كه ذهن انسان را باز مى كند تا نسبت به پديده ها و وقايع ديدگاه بيطرفانه اى اتخاذ كند. يك مورخ يا باستانشناس صرفاً در يك حوزه خاص و مشخص تحقيق و كنكاش مى كند ولى در حوزه تاريخ علم، همه علوم در همه مناطق مورد بررسى قرار مى گيرد و جايگاه هر كشور در هر زمينه اى روشن مى شود. به عنوان مثال خدمت شما عرض كنم كه من در كتاب «تاريخ زمان سنجى و صنعت ساعت سازى» در مورد دستاوردهاى همه كشورها و تمدنهايى كه در اين حوزه كار كرده اند مطلب نوشته ام. هم درباره چينى ها و هم درباره مصرى ها، اروپايى و ايرانيان و مثلاً گفته ام كهن ترين شاخص كجاست و سهم ايرانيان را در اين عرصه مشخص كرده ام. يك مقدار در مورد فعاليتهاى ايرانيان در دوران پيش از اسلام مطلب نوشته ام و يك مقدار هم اختصاص داده ام به پيشرفت هايى كه در مقوله زمان سنجى در دوره اسلامى حاصل شده و به اختراعات محمد اصفهانى هم اشاره داشته ام. البته قبل او، جزرى، ابن شاكر و ابن ساعتى هاى خراسانى را هم داريم ولى كار ارزشمند و اساسى را محمد مخترع اصفهانى به انجام رسانده و بعد از آن ما وارد دوران افول شده ايم و به مصرف كننده يا واردكننده ساعت تبديل شديم. تا زمانى كه تاريخ علم ما تدوين نشود نمى توانيم به طور همه جانبه به مقايسه خود با ديگر كشورها وتمدنها بپردازيم.
اساساً وظيفه تاريخ علم اين است كه صرف نظر از ساختارهاى سياسى كشورها به روند و فراز و نشيب علم مى پردازد. اين مقوله به ما كمك مى كند كه ما بدانيم در چه جايگاهى قرار داريم. مثلاً بايد بدانيم در مقايسه با مالزى چه جايگاهى داريم. بدون دانستن اين جايگاه نمى توانيم برنامه هاى خود را جلو ببريم. به عنوان مثال ما نمى دانيم در مديريت كلان ما چه ضعفى وجود دارد كه دوبى در زمينه جذب توريست از ما پيشى گرفته و كويرى را به بهشت تبديل كرده است. اما ما با اين همه عظمت و ظرفيت هاى ميراث فرهنگى و طبيعى نتوانسته ايم سهم مناسبى از درآمدهاى كلان جهانى توريسم را جذب كنيم و سهم ما، در حد نيم درصد از درآمدهاى جهانى در اين صنعت است.
به نظر شما چه عوامل و موانعى منجر به اين شدند كه كشور ما در حوزه هاى علوم و فناورى دچار افول شود؟
در اين زمينه مى توان به علل و عوامل مختلفى اشاره داشت ولى شايد بتوان گفت كه چند عامل نقش مهمترى داشته اند و من سعى مى كنم آنها را نام ببرم. علت و عامل نخست را اينگونه بيان مى كنم كه ما در دوره اى از تاريخ، در جهان سرآمد بوده ايم. يعنى در دوره اى از تاريخ، توليدات علمى اى داشته ايم كه كاربرى داشته و مورد استفاده قرار گرفته اند؛ چه در حوزه هنر و چه در حوزه مقولاتى كه مرتبط با شيوه هاى بهره مند شدن از عوامل طبيعت مثل آب. ما همواره معتقد بوده ايم كه آب، تمدن ساز است. ايرانيان در حوزه تمدن آبى، توانسته اند ساعت بسازند كه ساعت آبى نمونه اى از آن است. اين يك نوع فناورى و توليد است كه كاربرى هم داشته و اقوام و ملل مختلف از آن بهره گرفته اند. در مجموع مديريت حاكم بر جامعه ما مثلاً در دوره سامانيان دوره اى از شكوفايى علم و دانش را تجربه كرده و توليد علم داشته ايم. در اين دوره در زمينه هاى علمى مانند رياضيات، نجوم و آنچه كه در تاريخ علم به آنها مى پردازيم يعنى فيزيك و شيمى و به طور كلى علوم كاربردى، ما سرآمد بوده ايم و سيستم مديريت حاكم بر جامعه طورى تنظيم شده بود كه فضا را براى رشد و توسعه و توليد دانش فراهم كرده و از علما و كسانى كه در غيرعلوم دينى فعاليت داشتند پشتيبانى نموده است.
در دوره هاى ديگر ، سيستم مديريت كلان كشور از رشد و توسعه جامعه حمايت نمى كند، مديريت جامعه دچار ضعف شديد مى شود و ما حالت مصرف كننده صرف پيدا مى كنيم. مثلاً دوره مغول جزو اين دوره است. بنابراين مديريت كلان يك مملكت مى تواند موجبات انحطاط يا پيشرفت يك كشور را فراهم آورد. البته من معتقد نيستم كه با آمدن مغول همه چيز ويران شد. ويران شدن سيستم مديريتى كشور از قبل شروع شده بود و در دوره مغول به اوج خودش رسيد.
در دوره غزنويان و خوارزمشاهيان، كسانى كه قرب و منزلت دارند اهل علم نيستند. در اين دوره ها، مديحه سرايانى در دربار غزنوى و سلجوقى اعتبار زيادى كسب مى كنند. نماد شاخص مديحه سرايى هم قصيده است و در اين مقطع به اوج مى رسد. چون حاكميت از شعر و شاعرى و مداحى حمايت مى كرد. البته تا حدى استمرار فرهنگى دوره سامانيان در دوره هاى بعدى هم به چشم مى خورد و معدودى دانشمند در دوره مغول هم پيدا مى شوند ولى پس از آن به طور كامل وارد دوره افول مى شويم.
از ديد تاريخ علم، وقتى به اين اوضاع نگاه مى كنيم، ذهنيت ما روشن مى شود. يعنى ما شاخصه داريم؛ مثلاً مى توان تعداد دانشمندان رياضيدان را حساب كنيم و با دوره هاى ديگر بسنجيم.
عامل دوم به فساد حكومت ها و حاكمان برمى گردد. وقتى كه سيستم اوليگارشى در يك جامعه برقرار مى شود و يك خاندان و قبيله بر جامعه حكومت مى كنند، فساد ادارى و ساختارى هم فرصت بروز پيدا مى كند. مثلاً در دوره حكومت ناصرالدين شاه، كسى داريم به اسم ظل السلطان كه حاكم اصفهان و مناطق پيرامون است و آدمى اهل تاخت و تاز و ستمگرى و حتى ناصرالدين شاه هم نمى تواند مانع تاخت و تازهاى او شود.
كمتر خاندانى در ميان سلسله هاى حكومتى ايران بوده كه اهل فرهنگ باشد. حداكثر مى توان به سامانيان، طاهريان و زنديه و گاه برخى افراد از سلسله تيمورى را مى توان نام برد كه به علم و دانش گرايش دارند وگرنه اكثر حكومت ها برنامه مشخص و حساب شده اى براى توليد و توسعه صنعت و كشاورزى نداشته اند. اگر شما نگاه كنيد به دوره صفوى، مى بينيد كه مثلاً شاه عباس كبير در زمينه توسعه كاروانسراها و شهرسازى و تاحدى در توسعه بازرگانى اقداماتى انجام داده و برنامه هايى داشته ولى آيا همه شاهان صفوى به همان صورت عمل كرده اند؟
در دوره صفوى حتى فيلسوف، شاعر و صوفى در امان نبودند و جز كسانى كه حاضر بودند در آن سيستم بسته حركت كنند، ديگران يا به سمت منزوى شدن سوق داده شدند و يا اينكه به هند مهاجرت كردند.
در دوره زنديه تحولات مثبتى رخ مى دهد و مخصوصاً در دوره لطفعلى خان فضاى توجه به هنر و هنرپرورى و حمايت از طبقه علما و دانشمندان دوره سامانى احيا مى شود و توجه به علوم كاربردى رونق مى گيرد اما با شكست زنديه از قاجاريه آن روند مثبت متوقف مى شود.
در دوره قاجارى هم كسانى مثل عباس ميرزا پيدا شدند كه مى خواستند در راه گسترش دانش و صنعت چاپ گام بردارند ولى چنين حركات اصلاح طلبانه اى نسبت به مديريت كلان كشور ضعيف بود. اميركبير هم در پى توسعه دانش در كشور بود و به تأسيس دارالفنون همت گماشت ولى او هم سرنوشت خوشايندى پيدا نكرد و نتيجه تأسيس دارالفنون صرفاً در دوره مشروطه نمايان شد. كسى هم مثل شيخ الرئيس قاجار هم كه از خاندان حكومتى بود به اين نكته اشاره مى كند كه مديريت كلان جامعه بيمار است و بايد اصلاح شود.
عامل سوم را به موضوع نگرش مذهبى حاكمان مرتبط مى سازم. به عنوان نمونه در دوره سامانيان ما مى دانيم كه مسيحيان و يهوديان دركنار شيعيان و سنى ها زندگى مى كنند و همه از امنيت اقتصادى، اجتماعى و سياسى برخوردارند و چنين وضعيتى موجبات رشد جامعه مى شود.
اما سلطان محمود غزنوى اعلام مى كند هر چه شيعه هفت امامى هست بايد كشته شوند. اين نوع برخورد، عكس العمل هايى را به دنبال دارد و كسانى مثل حسن صباح ظاهر مى شوند كه به كشتار وزرا روى مى آورند، به ترور دست مى زنند و اصلاً پديده تروريسم در اين دوره ها شكل مى گيرد. به هر حال، مشخص است وقتى كه شما به يك گروه يا اقليتى فشار وارد مى كنيد و به قلع و قمع آنها مى پردازيد و آنها را كافر و اهل بدعت مى دانيد، در نهايت مشكلات اساسى و حادى مجال بروز پيدا مى كند و جامعه را به سمت انحطاط مى برد.
در يك دوره هم، آدمها و دانشمندان اهل سنت قلع و قمع مى شوند و يا از ايران فرار مى كنند و جنگ مذهبى شيعه و سنى به وقوع مى پيوندد. از آن طرف هم، دولت عثمانى به تهييج اين وضعيت مى پردازد. در شمال شرق ايران هم ازبك ها تحريكاتى عليه ايران انجام مى دهند و يكى از علماى بزرگ اهل سنت نيز به نام روزبهانى شيرازى به آنجا مى رود و در كتاب مهمان نامه بخارا به طور علنى فتوا مى دهد كه هر كس يك شيعه را بكشد به بهشت مى رود.
در دوره صفوى كه جنگ و جدال مذهبى شديدى در ايران شروع شد، بيشترين درگيرى داخلى هم به چشم مى خورد و قيام هاى متعدد داخلى در كردستان، كرمانشاه، لرستان، گيلان و مازندران به وقوع مى پيوندد و در شرق ايران هم، افغان ها تحريكات خاصى انجام مى دهند و لذا وقتى نادرشاه به قدرت مى رسد مى خواهد وحدت اديان را تحقق بخشد و در طومارى به دولت عثمانى اعلام مى كند ما شيعيان در كنار چهار مذهب اهل سنت (حنبلى، شافعى، حنفى و مالكى) ركن پنجم دين اسلام را تشكيل مى دهيم و بهتر است همه در زير پرچم اسلام باصلح و آرامش زندگى كنيم. چون او از تجربيات گذشته عبرت گرفته بود. همچنانكه مى دانيم او يكى از فرماندهان شاه سلطان حسين صفوى بود ولى خودش مى خواهد عوامل انحطاط را از بين ببرد.
عامل مؤثر ديگر در انحطاط كشور ما مرتبط با جنگ و جدال هاى متعددى است كه كشور ما را متأثر ساخته است. به هر رو، جنگ تمام سرمايه هاى ملى يك كشور را تا حد زيادى از بين مى برد. حتى هزينه هاى جنگ هاى ايران و روسيه از طريق بستن ماليات هاى سنگين بر اقشار ناتوان جامعه مثل كشاورزان تأمين مى شد. وقوع جنگ باعث مى شود كه فضاى با نشاط جامعه كه مى تواند موجب توليد دانش شود از بين برود و همه سرمايه ها به طرف مديريت جنگ برود و مديريت صنعت و علم تعطيل شود. اصولاً جنگ باعث مى شود امنيت جامعه از بين برود و دانشمند، صنعتگر و هنرمند نتوانند به كار و توليد علمى، صنعتى و هنرى بپردازند و محصولات خود را عرضه كنند.
البته ايجاد فضاى با نشاط بعد از جنگ هم به توانايى مديريت كلان كشور بستگى دارد .چرا كه جنگ، عامل اصلى انحطاط يك كشور نيست.
كافى است كه به اوضاع اروپاى بعد از جنگهاى صليبى نظر بيفكنيم. مديريت كلان علمى در اروپا باعث مى شود رنسانس بعد از قرون وسطى رخ  دهد و انقلاب صنعتى را پديد بياورد. مديريت علمى كلان حاكم بر جامعه است كه اروپا و آمريكا را به اين مرحله از پيشرفت رسانده است.
غربى ها نيز خودشان اعتراف مى كنندكه پيشرفت و پايه و اساس رنسانس به علوم شرق برمى گردد و مسلمانان در سده هاى قبل از رنسانس پيشتاز علم و دانش بودند.
نادرشاه هم با اينكه درپى برقرارى امنيت دركشور بوده ولى باز به لشكركشى به هند و مناطق شرق ايران روى مى آورد...
بله؛ نادرشاه هم باز آن فضا را فراهم مى كند. برخى هم معتقدند كه نادرشاه شيعه مذهب نبوده است. با اين همه او براى پايان دادن به نزاعهاى مذهبى برنامه داشت ولى براى رشد و توسعه كشور برنامه خاصى نداشت. البته يكسرى برنامه هم در راستاى توسعه تجارت درنظرگرفت. درمجموع من مى خواهم بگويم كه درتاريخ هر ضربه اى كه ما خورده ايم ناشى از خلأ توجه به دانش بوده، درهركشورى كه دانشمند، عزيز باشد آن كشور آباد مى شود. درمالزى، دانشمندان اعتبار زيادى پيداكرده اند بنابراين به سطوحى از پيشرفت دست يافته. اساساً در هر كشورى بايد دانشمندان تصميم گير باشند. درحوزه سياست هم، دانشمندى كه اهل سياست است بايد سياست هاى مملكت را با اتكا به پشتوانه مردمى به جلو ببرد.
بى توجهى به مقوله علم و فناورى صرفاً به عصر نادرشاه محدود نمى شود. الآن هم در رفتارهاى عادى ما اين بى توجهى به علم و رفتار علمى به وضوح مشاهده مى شود و گرايش به فال، فالگيرى و امثال آن از رونق خاصى برخوردار است. چرا با تغيير حكومت هاى قبيله اى، همچنان آن نگرش تاحدود زياد بسته و خرافه گرايانه در ذهنيت ما پايدارمانده است؟
يك سرى علل و عواملى كه داراى قدرت و امكانات هستند به اين وضعيت دامن مى زنند.
تمدن غربى برچه اساسى هريك از سده هاى اخير را به نام يك دانشمند نامگذارى كرده و از تقسيم بندى تاريخ برمبناى سلسله هاى حكومتى فاصله مى گيرند؟
چون آنها تجربه قرون وسطى را به ياد دارند و به همين دليل به تاريخ علم توجه خاصى نشان مى دهند. آنها حتى درحوزه مذهب هم به نتايج مشابهى رسيدند و كالوين ولوتر اصلاحات و رشد و توسعه درحوزه مذهب را تحقق بخشيدند. درانگلستان هم، بيشترين كسانى كه داعيه دار انقلاب صنعتى يا رنسانس بودند، در واقع كشيشانى بودند كه با رياضيات، فيزيك و شيمى آشنا بودند. از شكست هاى جنگهاى صليبى هم عبرت گرفتند. آنها از تكنولوژى اى كه مسلمانان در دوره ايوبى داشتند چندين بار به شدت شكست خوردند و پس از آن درصدد برآمدند ازعلوم و امكانات مسلمانان استفاده كنند. تأثير فرهنگ اسلامى بر اروپا مقدمه ساز رنسانس شد. پيشينه اروپايى ها نيز نشان مى دهد كه درعلوم مختلف آنها جايگاهى نداشته اند و رنسانس آنها مديون اخذ علوم مختلف از مسلمانان بوده است.
به قول معروف، اروپا يك تهديد بالفعل و مخاطره آميز را به فرصت تبديل كرد؟
دقيقاً ما نيز بايد چنين كارى انجام دهيم. ما هم بايد ايران را پيشرفته كنيم. اين كار اصلاً دور از انتظار نيست. ما مى توانيم از تجربه و سازوكارهاى اقتصادى و صنعتى ساير كشورها بهره بگيريم.
چگونه مى توان مزاياى تاريخ نويسى بر مبناى علم وفناورى را درجامعه به خوبى توجيه كرد؟
ما الآن مى بينيم كه قنات پس از پنج هزار سال هنوز كاربرى دارد. ما بايد چنين دستاوردهايى را حفظ كنيم. ما ديگر نمى توانيم شاهد از بين بردن قنات هاى كشور باشيم. بنابراين بايد دراين زمينه حساس شويم، سرمايه گذارى لازم را انجام دهيم و بودجه دائمى براى احياى آنها بگذاريم. وقتى آب باشد، آبادانى و پيشرفت و رونق كشاورزى هم هست. تخريب قنات هاى ما باعث شده كه مهاجرت از روستاها به شهرهاى حاشيه اى تهران به شدت افزايش يابد و مثلاً جوان ما كارش اين شود كه سيگار بفروشد.
يعنى جامعه بايد به سمت كشاورزى برود و آن را توسعه دهد؟
با احياى قنات ها، روستاهاى ما آباد مى شوند و ساكنان اين روستاها هم حاضر نخواهندشد هواى آلوده تهران را تحمل كنند و دراينجا با سختى و مشقت مقيم شوند و فضاى سالم روستاى خود را رها كنند.
در روستاها و مناطق پرآب هم مهاجرت به وفور ديده مى شود و اين پديده اصلاً يك پديده فراگير و همه جانبه است.
به هرحال، سازوكارهاى رشد و توسعه بسيار پيچيده هستند. مديريت كلان مملكت است كه بايد بداند چه كار كند. من در رشته خودم - تاريخ علم - نظرم اين است كه تاريخ علم با تعريفى كه از آن ارائه دادم مى تواند در حل بسيارى از مشكلات جامعه تأثيرگذار باشد. البته فناورى قديمى را بايد در چارچوب خودش حفظ كنيم و نمى توانيم آن را جايگزين فناورى هاى جديد كنيم. اصولاً كار تاريخ علم هم گذشته گرايى نيست. حتى ما در بررسى هاى خود ساعت اتمى را هم به عنوان بخشى از فراز و نشيب هاى علم موردتحليل قرارمى دهيم.
نگرش جديد را چگونه مى توان به نحو مطلوب موردبهره بردارى قراردهيم و جايگاه علمى و تكنولوژيك كشور را ارتقا دهيم؟
ما بايد از دانشگاهها شروع كنيم. چون دانشگاهها متولى تربيت نيروى انسانى هستند. اين مبحث جديد بايد موضوع پايان نامه ها و رساله هاى دانشگاهى شود و سپس در سياست هاى كلان كشور موردتوجه قرارگيرد.
ما از نظر علمى و فناورى با گذشته خود دچار انقطاع شده ايم. با اين مشكل چگونه مى توان به شكل مناسبى روبرو شد و درجهت توسعه كشور گام برداشت؟
من معتقدم كه دركشور بايد يك رنسانس صنعتى، اقتصادى و كشاورزى رخ دهد. حتى در زمينه كشاورزى هم ما بايد به مكانيزه كردن اين حوزه توجه جدى داشته باشيم. چرا كه موفقيت در اين بخش، موجب ارتقاى شاخصه هاى رشد و توسعه ايران مى شود. بالاخره من معتقدم كه از تغيير و تحولات صنعتى و تكنولوژيك كشورهايى همچون مالزى نبايد غافل شويم.
توصيه من اين است كه تاريخ علم در ايران احياشود؛ خصوصاً درمحيط دانشگاه. درحال حاضر ما كشورهايى مانند هند را مى بينيم كه دست كم درحوزه نرم افزار و ساخت وسايل كامپيوترى در دنيا موفقيت زيادى كسب كرده و حداقل بازار جهانى اين محصولات را تسخير كرده است. ما بايد ازتجربه هاى توسعه اى اين كشورها با دقت و آگاهى بهره بگيريم و زمينه ارتقاى صنعتى و علمى كشورمان را فراهم كنيم.

جهان در آستانه طوفانی از بحران ها قراردارد.





قبل از همه بحران در قلب سرمایه داری مالی. چهار سال پس از بحران وام های مسکن امریکا( ساب پرایم)، تحمیل نسخه های نئولیبرالی برای علاج یک بیماری نئولیبرالی، حتی کورسوئی از امید ببار نیاورده  و اینک شبح یک بحران مالی همه جانبه  بر اقتصاد جهان سایه افکنده است(ر.ک به سرمقاله: چهارسال بعد) . در هجدهم آوریل گذشته، بنگاه رتبه بندی «استاندارد اند پورز» *  رتبه اعتباری آمریکا  را زیر سوال برد و بالاخره با کشاکش بسیار آنرا در بالاترین سطح (AAA) ، اما تحت نظارت منفی**  ارزیابی  کرد. وضعیت انگلستان نیز بهتر نیست و این کشورمتعهد شده که بدهی اش که ۱۱/۱ درصد تولید ناخالص داخلی درسال مالی ۲۰۰۹-۲۰۱۰  بوده را به  ۱/۵  درصد در سال مالی ۲۰۱۵-۲۰۱۶ برساند. سودائی بودن چنین تعهداتی وقتی روشن تر می شود که توجه کنیم که هم اکنون نیز  پیش بینی رشد اقتصادی انگلستان برای سال  ۲۰۱۱  از ۲/۱ درصد به ۱/۷ کاهش داشته است . یکسال پس از طرح اروپائی برای نجات یونان که پیش شرط آن قصابی خونین تمامی خدمات اجتماعی تحت لوای طرح  ریاضت اقتصادی بود، این کشور در مقابل آنچنان بدهی غول آسائی قرار گرفته که کمیسر اروپائی آن، خانم ماریا داماناکی، در ۲۵ ماه مه تهدید کرد که در صورت عدم تخفیف بدهی ها، یونان از حوزه یورو خارج خواهد شد.طرح های نجات در همه جا نه تنها بدهی ها را کاهش نداده اند بلکه با نابود کردن تقاضا و افزایش بیکاری بر تنش و نگرانی افزوده اند. اعتراض در همه جا شکل می گیرد، از یونان تا میدان مرکزی شهر مادرید. بحران مالی باردیگر روحیه انقلابی را  در اروپا مستقر می کند. مردم ایسلند که تا همین چندی پیش ، شیفته ترین عاشقان بارگاه نئولیبرالیسم به حساب می آمدند، در همه پرسی های از پرداخت بدهی بانک ها سرباز زده و مانند باقی خلق ها در اروپا برآنند که صورت حساب بحران مالی را باید آنهائی بپردازند که مسبب آن بوده اند( ر.ک به مقاله:  زمانی که مردم ایسلند علیه بانک ها رای می دهند). 



بحران دیگر، تنش عمیقی است که در بطن نهادهای جهانی ، سازمان ملل و صندوق بین المللی پول، جریان دارد. بازگشت پرقدرت دولت های با رشد شتابنده اقتصادی در عرصه بین المللی، از پیش نیز ثبات نسبی سازمان ملل، ارثیه دوران جنگ سنگ سرد را، شکننده کرده بود. بحران لیبی و ساحل عاج نقش منفی دبیر اول این سازمان را که برخلاف مشی تاریخی پرهیز از درگیری نظامی، به دخالت قدرت های غربی مشروعیت بخشیده بود، پررنگ تر ساخت(ر.ک به مقاله: منشا و سیر تحولات در حق دخالت بشر دوستانه) . اتحادهای استراتژیک نوین(ر.ک به مقاله:چین و هند، اختلافات و همگرائی ها)  و فروپاشی اتحادهای کهن(از ۲۶ عضو ناتو تنها ۶ کشور در عملیات نظامی بر علیه لیبی شرکت کردند) سازمان دهی نوینی را به این نهاد تحمیل خواهند کرد. استعفای دومینیک استراوس کان، رئیس صندوق بین المللی پول،  در پی اتهام تجاوزبه یک زن خدمتکار، جنگ قدرت  در راس این نهاد را تشدید کرده است. چین، هند، برزیل و افریقای جنوبی خواستار جایگاه بایسته تری در این نهاد برای دولت های با رشد شتابنده اقتصادی هستند. در آینده نزدیک معلوم خواهد شد که آیا اروپا می تواند جایگاه تاریخی ریاست این نهاد را همچنان حفظ کند و یا آنرا واگذار خواهد کرد.

بحران سوم ریشه در انقلاب های عرب دارد(ر.ک به : انقلاب هاي عرب به کدام سو رهسپارند). خاورمیانه در حال دگرگونی عمیقی است و اتحادهای کهن  با همکاری های نوین جایگزین می شوند (ر.ک به: پیمان حماس- الفتح در کنف حمایت مصر). اگرچه تلاش برآنست که با سزارین کردن این انقلاب ها ، از عمیق تر شدنشان جلوگیری شود ، اما جنبش در این کشورها همچنان ادامه دارد(ر.ک به: جهش هاي يک انقلات در تونس). هر کس در این میانه انقلاب های خوب و انقلاب های بد خود را یافته است. در فضای رسانه ای غرب، انقلاب بحرین و دخالت نظامی عربستان سعودی در این کشورهیچ انعکاسی نداشته است. عربستان سعودی، متحد استراتژیک غرب در حوزه انرژی، از جمله  دیکتاتورهای خوب( دوست)  نظیر مبارک و بن علی به حساب می آید. جنبش سوریه در عوض ، هیچ انعکاسی در رسانه های در کشورهای متعارض غرب نداشته  است. به بهانه سیاست خارجی « ضد امپریالیستی » ، اغلب همصدا با رژیم   دمشق، این اعتراضات توطئه غرب انگاشته می شود. اما واقعیت های سرسخت اند و دیر یا زود چشمان همه را به زور می گشایند(ر.ک به: کوري مهلک دودمان الأسد در سوريه).   این جانبداری سیاسی در دفاع از انقلاب های  عرب  دامن  الجزیره را نیز گرفته است، شبکه تلویزیونی که در دورانی دیگر نقشی اساسی در روشنگری خلق های همزبان عرب بازی کرد و به بدیلی برای صحنه سیاسی در کشورهائی تبدیل شد که به دلیل دیکتاتوری فاقد آن بودند (ر.ک به : شبکه تلويزيوني«الجزيره»، بديلي در صحنه سياسي).

۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

ديروز با دكان ريا و امروز با شمشير قسا خاك پاك مام وطن با قتل عام ملت به خون بيالودند فردا همانند امروز و ديروز همين جفا خواهند كرد !


طي 1400سال گذشته با شمشير ها و غداره ها سيلابها و سونومي ها خون در اين سرزمين جاري نمودند كاوه ها و آرش ها و نادر ها و جلال الدين ها و شاه شجاع ها بدفاع بر خاسته و اين ملك و ملت را نجات دادند.
در تمام دوران زخمها كه خشكيد خاطره ها خطور كرد و تاريخ تكرار شد چون حافظه تاريخي اين ملت هميشه دوران ضعيف و  دل آكنده از مهرشان جايگه كين نبود!

از 32سال گذشته فردا امروز و امروز ديروز شد !
در تمام مدت از شمشير دو دم دجالان آخوندخون باريد غيرت نبود تا عبرت شود!
1648000هزار كيلومتر مربع را با خون رنگين و با گور گلزار نمودند!
علاوه بر جوانان ايران جوانان ديگر ممالك را هم بدام اعتياد كشانده و غيرت را در آنان كشتند عبرت نشد!
مردان را اخته كرده و  زنان و دختركان  بيوه نموده و نواميس را در ديگر ممالك فروختند عمامه بي غيرتي بر سر و عبا و چارقد جاكشي بر قد كشيدند!
مساجد و معابد كه جايگه راز و نياز با معبود است مخروب و قتلگاه مسلمان و موبد شد زجمجمه ها مناره و زاسكلت ها منابر بر پا گرديد!
هر پايگاه و جايگاه كه جاعلان جمع آمدند و ملا و مداح به منبر كردند عوام و جاهل فريفتند و عزا گرفتند و مشك ابوالفضل دراندند و سر حسين بريدند و شيون زينب زينهار نمودند!
هركه رابه جمعشان نيامد و اين پسند نبود و سر بود  و سرو  سرازير و سر بر دار نمودند!
سنجابي به ديروز و سحابي به امروز كشتند و  دندانها بعوض سندانها بهم ساييد و درفش كاويان كاوه برافراشته نشده با ريا و تزوير بزير آمد و دلير مردان ايران زمين به نخجير زمينگير گشته !اما طي گذشت زمان و دوران يه آن  به تدبير نيامديم با اين همه زجر زنجير بشيم و با كمند و كمان به كمين بنشينيم و با پند مبارزان به پا خيزيم و با پخ پخ سپاه پس نرفته و با همين جملات ×رخش × به پيش تازيم.      شاه شجاع نشتيفان


بیست روش برای خلق ایده های میلیون دلاری


شرکت های بزرگی همچون اپل ، وب سایت های فوق موفقی مانند فیسبوک همه در یک چیز مشترک هستند:
همه آنها با ایده میلیون دلاری آغاز شده اند.

حال سوال اصلی این است:
خالقان این ایده ها چگونه حرکت خود را آغاز کرده اند؟

آیا آنها نشسته اند و منتظر یک صاعقه الهام دهنده و یا گفتن کلمات طلسم شانس شده اند؟
و پاسخ این است:
شانس و الهامات درونی ، بخش کوچکی است از آنچه آنها انجام می دهند.

در این مقاله نگاهی اجمالی به ۲۰ تکنیک و روش درست که برخی از درخشان ترین و موفق ترین کارآفرینان خالق ایده های میلیونی بر آن اساس عمل کرده اند خواهیم پرداخت.

داشتن ۱۰۰ نفر کارمند در شرکت تضمینی بر موفقیت ایده شما نیست.لری پیچ [+](موسس گوگل)


۱- ایده های زیادی ایجاد کنید:
وقتی شما ایده های بیشتری تولید کنید، احتمال بیشتری هم خواهید داشت تا به یک ایده میلیون دلاری دست پیدا کنید.

۲-عدم موفقیت های بسیار:
همه ایده های شما به سادگی به موفقیت نخواهد رسید، سنگ های بسیاری در مسیر راه به زیر پای شما خواهد آمد.گاهی اوقات شما پس از هزار شکست به موفقیت دست می یابید.اینکه شما بسیار اشتباه کرده اید  و یا اینکه کار به کندی پیشرفت داشته است مهم نیست، اینکه شما نسبت به کسی که حرکتی آغاز نمی کند در حال حرکت به پیش هستید بسیار اهمیت دارد.

۳-استفاده آگاهانه از اطلاعات:
برخی از دوستانم می گویند که چه فایده ایی دارد که وقت زیادی را صرف خواندن کتاب و وبلاگ ها می کنی و وقت خود را از دست می دهی.نه اینطور نیست.این چیزی است که مرا در مرز و برروی لبه اطلاعات نگه می دارد و بدین وسیله خود را در احاطه انواع ایده های جدید و اطلاعات به روز شده قرار می دهم.هنگامیکه شما می خوانید و در پی آن با مردم تعامل می کنید، کلاه مصرف کننده را از سر خود براشته و کلاه یک خلاق را بر سر خواهید نهاد.در اطراف شما هزاران(که دست کم یکی از آنها ایده ایی واقعا خوب خواهد بود) ایده میلیون دلاری منتظر کشف شما هستند.

۴- برروی ایده هایی با بازارهای بزرگ تمرکز کنید:
یک میلیون دلار در تناسب با نقشه شما عدد بزرگی نیست، اما اگر به دنبال کسب آن در بازارهای کوچک با امکانات محدود هستید ، مطمئن باشید که عدد بزرگی است.
حتی اگر شما استیو جابز [+] (صاحب شرکت اپل [+]) را به عنوان مدیرعامل یک شرکت جدید که حداکثر تعداد مشتریان آن ۱۰۰ نفر از مردم می باشند قرار دهید، او بیش از چند سنت به دست نخواهد آورد.نتیجه اینکه، پول زیاد نتیجه ایجاد تقاضایی قابل توجه در بازار است.

۵- از وجود پول در آن بازار مطمئن شوید:
دزدان بانک به بانک دستبرد می زنند زیرا که پول در آنجاست.قبل از اینکه از نظر احساسی به ایده خود علاقه مند بشوید، کمی درباره بازار  آن تحقیق کنید.اطمینان حاصل کنید که ایده ایی که شما در حال پیگیری آن هستید در آن پول وجود دارد؟مشتریان و مصرف کنندگان چه کسانی هستند؟توان سرمایه گذاری شما چقدر است؟ چه میزان در آمد در مرحله اول انتظار دارید؟

۶-چشم ها ، گوش ها و ذهن خود را باز نگه دارید:
غالبا شکست در یک ایده، درب هایی را به ایده های جدیدتری باز خواهد نمود.هرگز خودتان را معطل شکستی که رخ داده است نکنید،چرا که این خود نیز راهی خواهد بود برای شکست های بعدی(آویزان شکست خود نمانید)

۷- ایده های مختلفی را آزمایش کنید:
لحظه ایی به آیفون (IPhone) [+] و آی پد (IPad) [+] فکر کنید.یکی فقط گونه ای دیگر از دیگری است.هر دو ایده های میلیون دلاری هستند.

۸-ایده ای را که در یک بازار خوب کار می کند ، برای بازار دیگری سفارشی کنید:
ایده ایی را که به خوبی دارد جواب می دهد را پیدا کنید و درباره بهره گیری از آن در یک چارچوب جدید فکر کنید.فرمولی را که جواب می دهد را از یک جایگاه برداشته و برای جایگاه جدیدی استفاده کنید یا اینکه بهترین جنبه یک محصول را گرفته و با محصول دیگری پیوند دهید.

۹-قطعات را در کنار هم بچینید:
خالقان یوتیوب (YouTube) [+] مخترع فلاش پلیر (Flash Player) [+] نبودند، آنها مخترع دوربین های دیجیتال مدرن با قابلیت ضبط فرمت فشرده سازی (Mpeg Video) [+] نبودند،آنها مخترع و مبدع اینترنت با پهنای باند بالا (broadband) [+]، اجاره فضای وب ارزان،تعبیه ویدئو در وب سایت ها و قابلیت بارگزاری فایل ها در اینترنت نبودند.آنها مخترع یک تکنولوژی بودند که تمامی این قطعات را در کنار هم قرارداده و یک پرتال به اشتراک گذاری ویدئو آنلاین را ایجاد کردند.

۱۰-چرخش و پیچ جدیدی به موفقیت های قبلی بدهید:
ایجاد یک پیچش در یک ایده قدیمی هنوز می تواند میلیون ها دلار پول ساز باشد.بطور نمونه سایت فیسبوک (facebook) [+]، آنها اولین سایت شبکه های اجتماعی (Social Network) [+]نبودند، اما مارک زاکربرگ (Mark Zuckerberg) [+] و شرکتش تغییر و  پیچشی در امکانات و خدمات ایجاد نمود که دیگران نتوانسته بودند آن را درک کنند.
شما چطور می توانید از میان ایده های میلیون دلاری موجود و حتی از میان ایده های معمولی و موجود در اطراف خود ایده ایی را به دست آورید که با انجام تغییر در زاویه دید به آن به یک ایده بکر و با ارزش برسید؟و این خود راه و سفری دیگر است.

۱۱-به یک محصول خوب یک سرویس محبوب اضافه کنید:
به شرکت دل (Dell) [+] نگاه کنید. این شرکت با ارائه سیستم های کامپیوتری سازگار با استاندارد آی بی ام (IBM) [+] و فروش اختصاصی سازی و سازمان یافته این محصول و خدمات جانبی آن توانسته است میلیون ها دلار ثروت ایجاد نماید.

۱۲-بازی با اضداد:
وقتی ایده ایی بسیار مورد استقبال عمومی قرار می گیرد ، ضد آن و جهت متضاد آن نیز می تواند بسیار مورد توجه عموم قرار گیرد. هنگامیکه شرکت هایی مانند وردپرس (wordpress) [+]، بلاگر (Blogger) [+]، و موویبل تایپ (Movable Type) [+] انفجاری از انواع سرویس های وبلاگ نویسی را در دسترس عموم مردم قرار دادند و این امکان را فراهم آورداند تا افراد بتوانند موضوعات مورد علاقه خود را به تفصیل، توضیح و تشریح کنند، شرکت هایی مانند تویتر (Twitter) [+] و تامبلر (Tumblr) [+] به میدان آماده و با انقلاب میکرو وبلاگ نویسی (micro blogging) [+] امکان انتشار محتوای بسیار کوتاه را در دسترس همگان قرارداده اند.
صدها مثال دیگر نیز وجود دارد.این را به یاد داشته باشید که متضاد یک ایده میلیون دلاری نیز می تواند خود یک ایده میلیون دلاری باشد.

۱۳-در جستجوی مسائل بوده و آنها را حل کنید:
مسائل بسیار زیادی در دنیای واقعی وجود دارد.شبیه مالک کسب و کاری که نگران کاهش سود خود می باشد، نگرانی جوانی که در سن ۲۶ سالگی سرش کچل و طاس شده است، مادری که نگرانی مبتلا شده فرزندانش به آلرژی هاست، یا صاحب سگی که خود هنوز نمی داند که چرا سگش شبها بی دلیل سروصدا می کند.
حل مسائلی شبیه به اینها می تواند ثروت های میلیونی را ایجاد کند.

۱۴-محصولات جدیدی طراحی کنید که محصول موفق دیگری را پشتیبانی کند:
به نظر شما شرکت هایی که فقط کیف های مربوط به محصولاتی مانند آی پاد(IPod) [+]، آی فون(IPhone) و آی پد(IPad) را تولید کرده اند چقدر درآمد داشته اند؟ میلیون ها؟ میلیاردها؟
در مورد شرکت هایی که هشت سال پیش وارد بازار تولید براکت های نصب دیواری تلویزیون های پلاسما و ال سی دی(LCD) شدند چه فکر می کنید؟؟؟؟ ایده بعدی را شما بیابید.

۱۵-ساده عمل کنید:
یک ایده خوب را هرگز پیچیده و سخت نکنید.مطالعات بازاریابی کسب وکار نشان داده اند که محصولاتی که گزینه های بیشتری برای انتخاب برای آنها ارائه شده است کمتر خریده می شوند.خرید بهترین محصول از سبدی که ۳ محصول در آن است بسیار راحت تر است از خرید بهترین محصول از یک سبد با ۳۰۰ محصول.
اگر شما بتوانید تصمیم خرید را که یکی از سخت ترین مراحل خرید برای مردم است برایشان انجام دهید ، آنها به سرعت محصول شما را خواهند خرید.اگر درحال ایجاد یک خط تولید هستید حتما آن را ساده نگه دارید و ساده عمل کنید و از پیچیدگی های غیرضروری پرهیز کنید.

۱۶-از مهارت ها و منابع امروز خود بهره برداری کنید:
امروز از هر زمان دیگری شما باید بیشتر از منابع و مهارت های خود بهره برداری کنید.
استیو وندر(stive wonder) [+] یک نابینا بود ، اما او از توانمندی شنوایی خود و درک موسیقی بهره برداری کرد و امروز او ۲۵ جایزه گرمی(Grammy) [+] را دریافت کرده است.اگر در یک سرمایه گذاری جدید از قدرت منابع و مهارت های خود استفاده کنید در این بازی شما پیشتاز خواهید بود.

۱۷-صدای خود را با دیگر همفکران خود فراگیر کنید:
شما ماحصل افرادی هستید که با آنها بیشتر نشست و برخاست می کنید.اگر شما در میان افراد نادرست قرار بگیرید(نادرست به معنی جای نا مناسب برای شما ، نه افراد صرفا بد) آنها بر شما تاثیر منفی خواهند داشت  ولی اگر خود را در جمعی قراردهید که با افکار شما هم راستا باشند شما توانا و قدرتمندتر خواهید بود، تا زمانی که صرفا تنها باشید.قبیله خود را بیابید و در تغییرات زندگی خود فعالانه مشارکت کنید.

۱۸-مشتاق کاری باشید که انجام می دهید:
شور و اشتیاق نیروی حیاتی خلاقیت است.ایده های بزرگ زمانی شکوفا می شوند که شما سرشار از شور و اشتیاق و نیروی حیاتی خلاقیت باشید.زمانی که ذهن خود را با کنجکاوی و علاقه ویژه به موضوعی تحریک کنید، خلاقیت بر شما حاکم خواهد شد و انگیزه شما را همانند یک موشک پرتاپ خواهد نمود.

۱۹-انتقاد های سازنده را بپذیرید ، اما از حرف های منفی بافها دوری کنید:
وقتی کسی از ایده یا محصول شما انتقاد کرده یا نکات منفی آن را می بیند این چندان نباید برایتان مهم باشد و باید به این نکته توجه کنید که بسیاری از مردم از محصول یا ایده شما استفاده خواهند نمود نه آنهایی که دائما منفی بافی کرده و منتقد هستند.
مهم نیست میزان پیشرفت شما چقدر است، و آیا به اندازه ایی هست که آنهایی را که دائما به شما می گویند این کار غیرممکن است را راضی می کند یا نه. حتی شاید برخی از روی حسادت تلاش کنند تا حرکتی را که در حال انجام آن هستید مسخره کرده و آن را ایده ایی شکست خورده بدانند.
وقتی در اطرف خود به چنین افرادی برخورد می کنید تلاشی برای دلیل آوردن و راضی کردن  آنها نکنید، آنها انرژی شما را به هدر می دهند، حضورشان را نادیده بگیرید.

۲۰- ایده های خود را عملی کنید:
ایده های میلیون دلاری ایده هایی هستند که فرصت های رشد را فراهم می آورند. گوگل(google) [+] و فیسبوک(facebook) ایده هایی نسبتا معمولی بودند که مثل فنر از روی کاغذ ها بیرون آمدند: ” یک موتور جستجوی دقیق” ، “وب سایتی برای دوستانی که با یکدیگر در تماس باشند”. به یاد داشته باشید که هریک از این شرکت ها اولین در بازار خود نبودندو ایده های آنها ایده های پیشگامانه نبوده است. بسیاری به ایده های گوگل و فیسبوک پرداخته بودند، اما گوگل و فیسبوک با ایده های خود چیزی بر آنها اضافه نموده اند.
آنها موفقیت اولیه خود را با تلاشی سخت و رقابتی تنگاتنگ بدست آورداند.

به یاد داشته باشید، تعداد ایده ایی که داده اید مهم نیست، چگونه اجرایی و عملی کردن آنها مهم است.
هرایده ساده ایی در صورت اجرای درست و صحیح قابلیت تبدیل شدن به یک ایده میلیون دلاری را دارد

گفت و گو با منصور اوجی: دامی نهاده‌ای و گرفتار میكنی


یاسر نوروزی : سعدی را میشناختیم. از او خوانده بودیم. محض خاطر پروندهای بهتر و پُربارتر، بیشتر خواندیم. غمبار بود وقتی دانستیم كمتر نوشتهاند از سعدی، حال آنكه میپنداشتیم درس و بحث پیرامون آثارش بیش از حافظ اگر نباشد، كمتر نیست. كمتر بود. جهان و زبان سعدی از نگاه اندیشمند امروز، خوشترمان میآمد. كم بود. این كم و بیش زمانی معنا شد كه از زبان این و آن هم شنیدیم. از زبان نویسندگان و محققان و شاعرانی كه «منصور اوجی» هم یكی از آنها بود. «اوجی» اندكزمانی نیست كه به كار شاعری است و وقتی از كم بودن منابع نو در قیاس با حافظ گفتیم، همراهمان شد. دلایل برشمرد و در پایان فحوای كلامش اندیشمندانه بود؛ بازگشت به سعدی. كمّ و كِیفش را بخوانید:
اولین سوالی كه با نزدیك شدن به ایام بزرگداشت سعدی برایم پیش آمد كمبود منابع در مورد سعدی بود. همه معترف هستند به جایگاه رفیع ادبی سعدی. سعدی شاعر بزرگی است، افصح‌المتكلمین است و ملكالكلام. اما مثلا نسبت به شاعری مثل حافظ كمتر به او پرداخته‌اند. دلیل آن را در چه می‌بینید؟
صددرصد وقتی نسبت با حافظ او را می‌بینیم، كمتر دربارهاش نوشته‌اند ولی علتش به جایگاه حافظ برمیگردد. ما در هر خانه‌ای، یك قرآن داریم، یك دیوان حافظ داریم. یعنی حافظ چنان بالاست كه مثل قرآن در دل مردم است. همین سبب می‌شود كه بیشتر به او بپردازند. انسان نسبت به آن چیزی كه بیشتر دوست دارد، بیشتر كار می‌كند.

دقیقاً حسم این هست و یكی از دلایل هم، همین است. از سوی دیگر اینطور نیست كه در مورد سعدی كم كار شده باشد ولی اگر با حافظ قیاس كنیم، كمتر نوشته‌اند. دلیلش هم این هست كه هرآنچه مردم بیشتر دوست داشته باشند راجع به آن هرچه بگویند كم است و كم است و كم است. جا دارد در مورد كسی مثل سعدی بیشتر كار شود. اما دلیلش همان بود كه گفتم.

مردم ایران همانقدر كه قرآن برایشان عزیز است حافظ هم عزیز است و انسان هر چیزی را كه دوست داشته باشد خواه‌ناخواه راجع به آن می‌گوید و بر همین مبناست كه در مورد حافظ گفته‌اند و نوشته‌اند و باز هم می‌گویند و خواهند نوشت. به همین دلیل در مورد سعدی نسبت به حافظ كمتر كار شده اما باز هم سعدی در مقایسه با دیگر شاعران، بیشتر مركز توجه و تحقیق بوده. ضیاء موحد عزیز در مورد سعدی چنان خوب كار كرده كه جای تقدیر دارد و همچنین كسان دیگر...
یكی از دلایل هم شاید این باشد؛ صحبت كردن در مورد كسی كه ساده می‌نویسد، سخت‌تر است. البته این سادگی گاهی اوقات طور دیگر هم برداشت شده. این ساده‌گویی سبب شده عدهای (حتی از شاعران بزرگ) سعدی را دست‌كم بگیرند و این شیوه ساده گفتن و سرودنش را نپسندند. راجع به این ساده‌گویی بفرمایید.

ما دو نوع ساده‌گویی داریم. یك، ساده‌گویی كه به حرف زدن بچه می‌ماند (ساده‌گویی كه یك بچه در بیانش دارد). و دوم ساده‌ای كه سعدی می‌گوید و این دو، صد و هشتاد درجه با هم تفاوت دارد. طوریكه هیچ شاعری در طول تاریخ ادبیات ما نتوانسته مثل سعدی ساده و روان و زلال بگوید. شاملوی عزیز یكی از اشتباهات بزرگش این بود كه گفته بود سعدی شاعر نیست. حالا چرا گفته بود شاعر نیست؟ برای اینكه می‌گفت چنان ساده حرف می‌زند كه مردم هم می‌توانند مثل او حرف بزنند.
اما دقیقا باید به این نكته توجه كرد كه آنچه گفتنش ساده است، مشكل است و آنچه گفتنش مشكل است، ساده. شما اگر بخواهید ساده بگویید خیلی باید تلاش كرده باشید. خود من الان ۵۰ سال است كه دارم كار می‌كنم و همیشه به این حرف اعتقاد داشته‌ام. یكی از ویژ‌گی‌های كار خود من سادگی‌اش است. من بارها و سالها در كودكی برایم سعدی خوانده‌اند و بعدها هم خودم خوانده‌ام. به همین خاطر این شیوه بیان سعدی روی كار من تأثیر گذاشته.
شاملوی بزرگ ما اشتباه كرد. او ادعا كرد كه سعدی شاعر نیست و علتش این بود كه فكر می‌كرد چون سعدی ساده می‌گوید، شاعر نیست. اما دقت نكرده بود كه تمام هنر سعدی در همین ساده‌گویی‌اش است و اینكه اگر سعدی شاعر نباشد، خود شاملو چه كسی خواهد بود. شاملو كنار دست سعدی نشسته است. اما متأسفانه همین سهل ممتنع بودن، شاملو را گمراه كرد. واقعا هنوز مانده تا عظمت سعدی را درك كنیم.
ادبیات دنیا هم در وجه غالبش دارد به سمت ساده‌نویسی و ساده‌گویی پیش می‌رود.

دقیقا همین است. خود من سالهای سال كار كرده‌ام تا توانسته‌ام به زبان زلال خودم برسم. بعضی از دوستان جوانی كه امروز شعر می‌گویند چنان شعرشان را پیچیده می‌كنند كه نگویید! در صورتیكه ساده گفتن واقعا كار مشكلی است. آنقدر باید كار كنی كه مثل بلور، شفاف باشی و شعر سعدی هم مثل بلور است. مرد می‌خواهد تا به این درجه برسد. خیلی كم داریم كه به این درجه رسیده باشند.
در تأیید حرف شما یك نكته دیگر هم هست. وقتی تكنیك به صورت خودآگاه وارد ادبیات می‌شود، كار آنقدر پیچیده می‌شود كه مخاطب دیگر نمی‌تواند با آن ارتباط برقرار كند. پیچیده‌گویی هر چه داشته باشد، لااقل می‌شود گفت كه مخاطب ندارد.

همینطور است. عزیز من آقای باباچاهی الان شعرهایش را كوتاه‌تر كرده است و خودش هم می‌گوید كه دارد ساده‌تر می‌گوید. یا مثلا سیدعلی صالحی كارش را ساده‌تر كرده است. حتی خود سپانلو الان زبانش دارد ساده‌تر می‌شود. ما شمس لنگرودی را داریم. ضیاء موحد را داریم. شعرشان بسیار ساده است و پشت این سادگی لایه‌هایی است كه متأسفانه بسیاری نمی‌بینند. یك‌سری را گمراه می‌كند و این سادگی را با زبان بچه‌ای كه دارد صحبت می‌كند، اشتباه می‌گیرند. بعد هم اگر قرار باشد چیزی بماند با اضافات و كج‌و‌كوله كردن تصویر و ابهام‌آفرینی نمی‌ماند. لنگ می‌شود. باید تا می‌توانیم شعرمان را ساده كنیم.
یكی از صحبت‌های همیشگی، استفاده از سنت كلاسیكی است كه پشت سر داریم. شیوه استفاده از آن را چطور می‌بینید؟

ساده‌تر بگویم. بچه‌ها «پست‌مدرن» را بد فهمیده‌اند. پست‌مدرن به یك معنی، انتقاد به مدرنیته است و برگشت به گذشته و استفاده از بهترین‌ها. این به این معنی نیست كه ما گذشته را خط بكشیم و دور بریزیم. بلكه به این معنی است كه برگردیم و گذشته را بهتر بشناسیم و از اصول درستش استفاده كنیم. یكی از این برگشت‌ها این است كه ما واقعا دوباره به سعدی برسیم. به آن زلالی و شفافیت سعدی برسیم. این بچه‌ها اشتباه كرده‌اند. واقعاً اشتباه كرده‌اند.
البته آثار دشوار و سخت‌خوانی هم در آثار كلاسیك‌مان داریم كه هنوز مانده‌اند و می‌خوانیم. مثل خاقانی. فهم آثار خاقانی كار ساده‌ای نیست و كم هستند كسانی كه بتوانند به راحتی خاقانی بخوانند و براحتی معنا كنند.

خلاصه بگویم. زمانی كه ما داریم در آن روزگار می‌گذرانیم، زمانی نیست كه بنشینیم و در آن معما حل كنیم. و علت اینكه چنین شاعرانی در رتبه شاعران بزرگی مثل سعدی قرار نمی‌گیرند هم همین است.
هیچ اشكالی ندارد كه كارهای اینها را بخوانیم و از آنها استفاده كنیم. ولی مسئله در استفاده از آثار گذشته این است كه این آثار دشوار، باید خیلی راحت به كار بیایند، ولی نمی‌آیند. دل به ما نمی‌دهند، نه اینكه ما دل به آنها ندهیم. آنها دل به ما نمی‌دهند. یعنی به زمان امروز ما نمی‌سازند. الان شعر دارد كوتاه می‌شود. چرا؟ برای اینكه مجالی كه بنشینند، معما حل كنند نیست. مجالی برای نشستن و قصیده خواندن نیست. دیگر دورانش تمام شده. شعر هر چه قدر كوتاه‌تر، ساده‌تر، روشن‌تر؛ بهتر و بهتر و بهتر. و سعدی در اوج همه اینهاست. 

دو شعر از مهرداد اوستا






وفا نکردی و کردم
وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوفه دویدم

مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم

چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم
چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم

بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم

نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل
ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم

جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم

به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم

وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟

***
با من بگو تاکیستی ؟ مهری بگو ماهی بگو
با من بگو تا کیستی, مهری؟ بگو, ماهی؟ بگو
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو

راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من, جانا چه می‌خواهی؟ بگو

گیرم نمی‌گیری دگر, زآشفته ی عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو

ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر کس مرو
گویی که دانم, پس مرو، گر آگه از راهی بگو

غمخوار دل ای مه نیی, از درد من آگه نیی
ولله نیی, بالله نیی, از دردم آگاهی بگو ؟

بر خلوت دل سرزده یک شب درآ ساغر زده
آخر نگویی سرزده, از من چه کوتاهی بگو؟

من عاشق تنهایی‌ام سرگشته شیدایی‌ام
دیوانه‌ای رسوایی‌ام, تو هرچه می‌خواهی بگو

اندیشه‌های اخلاقی حافظ



علم اخلاق مطالعه در خير و وظيفه است و آن را علم خير و شر، و علم تكليف و وظايف نيز خوانده‌اند. موضوع علم اخلاق، تكليف و راه رسيدن به سعادت است، و تعيين بهترين طريقه عمل و پسنديده‌ترين طريقه زندگاني غرض و  اخلاقيات و آداب رانبايد اشتباه كرد، زيرا علم اخلاقيات به مطالعه رفتار آدمي چنانكه هست مي‌پردازد، ولي علم اخلاق به جاي مطرح كردن آنچه كه هست آنچه را كه بايد باشد عنوان مي‌كند. اخلاق علمي دستوري است، زيرا براي عمل انسان قواعدو دستورهايي مقررمي‌دارد
.علم اخلاق به نظري و عملي تقسيم مي‌شود. اخلاق نظري، تكليف و اوصاف عمومي حيات اخلاقي را مطالعه مي‌كند. اخلاق عملي وظايف مختلف انسان، مانند وظايف شخص نسبت به خدا و خانواده و جامعه بشري را مورد مطالعه قرار مي‌دهد.
انسان بايد بر اثر عقيده و عشق به خدا و در نتيجه تزكيه و تربيت نفس و تمرين و ممارست در اعمال صالح ذاتاً تغيير كند و به تدريج تشبه و تقرب به حق پيدا كند و مستحق برخورداري از حيات عالي و جاودان و رضوان الهي گردد.
اديان و شرايع الهي در اصول و اساس مشابه يكديگر و در سه چيز مشتركند و در واقع در آن سه چيز خلاصه مي‌شوند: پرستش خدا، اعتقاد به آخرت، مسئوليت در برابر نفس و خلق.
خداوند مهربان با لطف و عنايتي كه به بندگان خود دارد آنان را به حال خود رها نكرده و به وسيله پيامبران خويش دستورهايي براي بندگانش فرستاده است تا با به كار بستن آنها به سعادت و نيكبختي برسند.
پيغمبر گرامي اسلام (ص) مظهر و نمونه والاي انسان كامل بوده و درباره آن حضرت همين قدر بس كه خداوند در قرآن كريم خطاب به آن وجود عزيز فرموده است: «و انك لعلي خلق عظيم» و از سخنان پيامبر اكرم(ص) است كه فرمود:«بعثت لاتمم مكارم الاخلاق.»تعاليم اسلام در باب اخلاق و خويهاي پسنديده از قبيل: عدالت، سخاوت، شجاعت، تواضع، راستگويي، امانت، عفو، وفاي به عهد، صبر، شكر، قناعت، زهد، صدق و اخلاص، كمك به درماندگان و ضعفا، احسان، گشاده‌رويي، اهميت تعليم و تعلم، احترام به پيران، اغتنام وقت و مانند اينها تأكيد بسيار كرده است؛ از طرف ديگر، مردم را از داشتن اخلاق بد و خويهاي ناپسند مانند: غيبت، سخن‌چيني، حسد، خشم و غضب، حب جاه و مقام، دنيا‌دوستي، ريا، بخل، عجب و تكبر و ديگر صفات زشت بر حذر داشته است.
خواجه حافظ نيزدراين زمينه مي‌گويد:
حسن مهرويان مجلس گرچه دل مي‌برد و دين/ بحث ما در لطف طبع و خوبي اخلاق بود
در مشرق زمين تأكيد بر اصول اخلاقي هميشه يكي از اركان استوار بقاي ملل و اقوام بوده است. رؤوس آنچه حافظ در اين باب آورده تحذير از غرور و خودپرستي و مردم‌آزاري و كينه‌توزي و فرار از معاشرت ناجنس و غافل نشدن از مكافات عمل و تشويق به بذل و بخشش و رحم و شفقت و وفا و رفيق‌نوازي و مهر و محبت و رعايت حال زيردستان ومروت بادوستان ومدارابادشمنان است. به طور كلي اصول عقايد اخلاقي و تربيتي حافظ را مي‌توان به شرح زير خلاصه کرد:

۱-ناپايداري جهان:دنياي حافظ دنيايي است بي‌ثبات وناپايدار.
- نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل/ بنال بلبل عاشق كه جاي فرياد است
- مرا در منزل جانان چه جاي عيش چون هر دم/ جرس فرياد مي‌دارد كه بربنديد محملها
كاخ آمال و آرزوهاي آدمي سست بنياد، و بنياد عمر بر باد است:
- بيا كه قصر عمل سخت سست بنياد است/ بيار باده كه بنياد عمر بر باد است
- بادت به دست باشد اگر دل نهي به هيچ/ در موضعي كه تخت سليمان رود به باد
حافظ بي‌اعتباري دنيا را در برابر نظر مجسم مي‌كند و چون پرهيز از آن را واجب مي‌شمارد يكباره دور دنيا و مافيها را خط مي‌كشد و سخت به قناعت رو مي‌آورد، به بوده و نابوده مي‌تازد و دم را غنيمت مي‌شمارد. دوام يك چنين زندگي، حالتي پديد مي‌آورد كه در ظاهر قلندري است و در باطن آزادگي، و ما در جاي خود درباره قلندري و آزادگي حافظ بحث خواهيم كرد.
- بنشين بر لب جوي و گذر عمر ببين/ كاين اشارت ز جهان گذران ما را بس
- اعتمادي نيست بر كار جهان/ بلكه بر گردون گردان نيز هم
- جمشيد جز حكايت جام از جهان نبرد/ زنهار دل مبند بر اسباب دنيوي

۲- حقيقت جويي و دوري از ريا: حافظ معتقد است كه غرض از شرايع آسماني اجتناب از رذايل و پليديهايي است كه جامعه انساني را تاريك و احياناً بشر عاقل و متمدن را از هر حيواني پست‌تر مي‌كند. او معتقد است كه: «كار بد مصلحت آن است كه مطلق نكنيم»، اما آنچه در جامعه او رواج دارد خلاف آن است. قرآن كريم براي اين نيست كه صرفاً خوانده شود، بلكه براي آن است كه بر اساس تعاليم آن روابط و مناسبات ميان انسانها با يكديگر و انسان و خالق تنظيم شود، در غير اينصورت از نماز و روزه و خواندن قرآن چه حاصل؟
حافظا مي خور و رندي كن و خوش باش دمي/ دام تزوير مكن چون دگران قرآن را
نكوهش از ريا و تظاهر در سراسر ديوان حافظ به چشم مي‌خورد:
- دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس/ كجاست دير مغان و شراب ناب كجا؟
- بشارت بر به كوي مي فروشان/ كه حافظ توبه از زهد ريا كرد
- در ميخانه ببستند خدايا مپسند/ كه در خانه تزوير و ريا بگشايند
غزالي در «كيمياي سعادت» درباره‌ي ريا در عبادت مي‌گويد: «بدان كه ريا كردن به طاعتهاي حق تعالي از كباير است و به شرك نزديك است، و هيچ بيماري بر دل پارسايان غالبتر از اين نيست كه چون عبادتي كنند خواهند كه مردمان از آن خبر يابند و جمله ايشان به پارسا اعتقاد كنند... حقيقت ريا آن بود كه خويشتن به پارسايي فرا مردمان نمايد يا خويشتن به نزديك خلق آراسته كند و اندر دل مردمان قبول گيرد تا وي را حرمت دارند و تعظيم كنند و به وي به چشم نيكو نگرند، و اين بدان بود كه چيزي كه دليل پارسايي و بزرگي است اندر دين بر ايشان عرضه مي‌كند و همي فرانمايد و اين پنج جنس است: ريا به شب‌زنده‌داري و زرد‌رويي، ريا در پوشيدن جامه‌هاي خشن و كهنه، ريا در خواندن ذكر، ريا در طاعت مداوم، و ريا به داشتن مريدان بسيار.»
در سوره ماعون، در تفسير آيات: «الذين هم يراؤون و يمنعون الماعون» مي‌خوانيم كه: «آنها كه نماز گزارند و از روح نماز دور و غافلند، چرا نماز مي‌خوانند؟ تا خود را به ظاهرالصلاحي بيارايند و تا در صف نمازگزاران وارد شوند و خود را بنمايند و از بركات اجتماع آن پاكدلان بهره‌مند گردند...».
اگر نماز اين نمازگزاران، دور از ريا و براي قرب به خدا باشد بايد بكوشند تا منابع زندگي و وسايل عمومي آن (يعني ماعون) در دسترس همه قرار گيرد و بايد حقوق مشروع خلق را ادا كنند و بايد چشمشان به سوي خدا و دستشان براي دستگيري بينوايان و ستمزدگان باز باشد «وگرنه تنها نمازگزار و رياكارند». در ديوان حافظ به نمونه‌هايي از اين گونه رياكاريها برمي‌خوريم:
- اي كبك خوشخرام كجا مي‌روي بايست/ غره مشو كه گربه زاهد نماز كرد
كه مأخذ آن آنچنان كه شارحان نوشته‌اند هر چه مي‌خواهد باشد، از رياكاريهاي زمانه حكايت مي‌كند.

۳- توكل: توكل واگذاردن امور است به خداوند و تكيه كردن بر او و آرام گرفتن دل با او در همه حال. در قرآن كريم آياتي راجع به توكل است كه از جمله
آنها اين آيات است: «انّ الله يحّب المتوكلين»(سوره آل‌عمران بخشي از آيه ۱۵۳)؛ «و من يتوكل علي الله فهو حسبه»(سوره طلاق، آيه۳). در قرآن مجيد آياتي است كه مفهوم و فضيلت توكل از آنها استنباط مي‌شود، چه توكل بر درك حقيقت توحيد مبتني است و به عبارت ديگر متوكل واقعي آن كس مي‌تواند باشد كه به توحيد نه فقط به زبان و دل، بلكه به مشاهده برسد و به قول غزالي از پوست به مغز راه يافته باشد. در واقع، توكل حقيقي در آخرين مرتبه از توحيد نصيب مي‌شود و رسيدن به آن مقام تنها خواص عارفان و مقربان و منتهيان را از راه ذوق و حال و كشف ممكن تواند بود. در شرح آن آمده است: «توكل آن است كه از حول و قوت خويش بيرون آيي.»
حافظ مي‌فرمايد:
تكيه بر تقوي و دانش در طريقت كافريست/ راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش
البته توكل از نظر اسلام به معني پيروي از قوانين طبيعي است با اتكاء به فضل و عنايت خداوند. به عبارت ديگر، انسان بايد ضمن تلاش و كوشش و تمسك به اسباب و وسايل دنيوي فقط به فضل و عنايت خداوند كه آفريننده اين اسباب و وسايل است متكي باشد نه به ديگران. بنابراين، مسلم است كه توكل با كار و كوشش براي زندگي بهتر هيچگونه تضادي ندارد و نبايد توكل را وسيله‌اي براي سستي و تنبلي قرار داد.
كار خود گر به خدا بازگذاري حافظ/ اي بسا عيش كه با بخت خدا‌داده كني

۴- پند پذيري: حافظ نصيحت پيران و پند بزرگان را راهگشاي جوانان و سالكان طريق مي‌داند. در سراسر ديوان حافظ جوانان به نصيحت‌پذيري از پيران دعوت مي‌شوند:
- نصيحت گوش كن جانا كه از جان دوست‌تر دارند/ جوانان سعادتمند پند پير دانا را
- چنگ خميده قامت مي‌خواندت به عشرت/ بشنو كه پند پيران هيچت زيان ندارد
- پيران سخن ز تجربه گويند گفتمت/ هان اي پسر كه پير شوي پند گوش كن
- بنده پير مغانم كه ز جهلم برهاند/ پير ما هر چه كند عين عنايت باشد

۵- بلند نظري و وسعت ديد در طريق معرفت: خواجه به همه ملل و اقوام به چشم رأفت و ترحم مي‌نگرد و گروهي را كه به بيراهه مي‌روند معذور مي‌دارد و اختلافات بشري را ناشي از محدود بودن افق ديد و فكر كوتاه انسانها مي‌داند:
- جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/ چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند

۶- آزادگي و وارستگي: آزادگي خواجه مربوط به همين وسعت ديد و بلندنظري وي بود كه نمي‌گذاشت تا شاعر عمر خويش را به يكباره در خدمت ارباب بي‌مروت دنيا تباه كند. از اين‌روي فرياد برمي‌آورد و مي‌گويد:
- بر در ارباب بي‌مروت دنيا/ چند نشيني كه خواجه كي به در آيد؟
- خشت زير سر و بر تارك هفت اختر پاي/ دست قدرت نگر و منصب صاحبجاهي
- غلام همت آنم كه زير چرخ كبود/ ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
- ملك آزادگي و كنج قناعت گنجي است/ كه به شمشير ميسر نشود سلطان را

۷- ارزش دوست و دوستي: حافظ در دوستي، صميمي و پايدار است؛ براي دوست خوب و يكرنگ ارزشي بالاتر از جان عزيز قائل است. خاك راه دوست را توتياي ديده مي‌داند و خواسته دوست را بر مراد و خواسته خود مقدم مي‌شمارد. حاضر نيست سر مويي از دوست را در مقابل عالم بفروشد. خلاصه آنكه رفيق را كيمياي سعادت مي‌داند و بس. اين دوست صديق و رفيق شفيق همان است كه عنصرالمعالي در «قابوس‌نامه» و غزالي در «كيمياي سعادت» و خواجه نصير در «اخلاق ناصري» درباره‌اش داد سخن داده‌اند. اين همان دوستي است كه شيخ اجل سعدي نيز در باب او مي‌گويد:
- گر دنيي و آخرت بيارند/ كاين جمله بگير و دوست بگذار
ما يوسف خود نمي‌فروشيم/ تو سيم سياه خود نگه دار
مولانا جلال‌الدين نيز ارزش دوست و اهميت مقام دوستي را چنين متذكر مي‌شود:
- بيا تا قدر يكديگر بدانيم/ كه تا ناگه ز يكديگر نمانيم
كريمان جان فداي دوست كردند/ سگي بگذار ما هم مردمانيم
غرضها تيره دارد دوستي را/ غرضها را چرا از دل نرانيم
چو بر گورم بخواهي بوسه دادن/ رخم را بوسه ده كاكنون همانيم
در ديوان حافظ دست كم پنج غزل به موضوع دوست و دوستي اختصاص يافته است كه از آن ميانه سه غزل مردّف به رديف دوست است با مطلعهاي زير:
- آن پيك نامور كه رسيد از ديار دوست/ آورد حرز جان ز خط مشكبار دوست
- صبا اگر گذري افتدت به كشور دوست/ بيار نغمه‌اي از گيسوي معنبر دوست
- مرحبا اي پيك مشتاقان بده پيغام دوست/ تا كنم جان از سر رغبت فداي نام دوست
گذشته از اين موارد، حافظ در ضمن پاره‌اي ديگر از غزلها نيز به مناسبت مقام، از اهميت دوست در زندگي انسان سخن مي‌گويد:
- درخت دوستي بنشان كه كام دل به بار آرد/ نهال دشمني بركن كه رنج بي‌شمار آرد
- به حق صحبت ديرين كه هيچ محرم راز/ به يار يك جهت حق‌گزار ما نرسد
- يار مفروش به دنيا كه بسي سود نكرد/ آنكه يوسف به زر ناسره بفروخته بود
- اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر رفت/ باقي همه بي‌حاصلي و بي‌خبري بود
رفيق شفيق، درست پيمان و باوفاست و همه‌جا يار و مونس انسان است. او كيميايي است كه مس وجود انسان را به طلا مبدل مي‌سازد و سعادت و خوشبختي به همراه مي‌آورد:
- اگر رفيق شفيقي درست پيمان باش/ حريف خانه و گرمابه و گلستان باش
- دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم/ كه كيمياي سعادت رفيق بود رفيق
از طرف ديگر، خواجه بر لزوم احتراز از همنشيني دوست بد و مصاحبت ناجنس تأكيد مي‌ورزد:
- نخست موعظه پير صحبت اين حرفست/ كه از مصاحبت ناجنس احتراز كنيد
- چاك خواهم زدن اين دلق ريايي چه كنم/ روح را صحبت ناجنس عذابيست اليم
دوست حقيقي به نظر حافظ از خويشاوندان نيز به شخص نزديكتر است و اين همان دوستي است كه صاحب قابوس‌نامه درباره او گفته است: «حكيمي را گفتند كه دوست بهتر يا برادر؟ گفت: برادر نيز دوست به.»

۸- مقام رضا: به قول غزالي «رضا به قضاي حق تعالي بلندترين مقامات است و هيچ مقام وراي آن نيست.» و از اين گفت رسول صلوات الله عليه: «الرضا بالقضا باب الله الاعظم» گفت: درگاه مهين حق تعالي رضاست به قضاي وي. و چون رسول، صلوات الله عليه، از قومي بپرسيد كه نشان ايمان شما چيست؟ گفتند: «در بلا صبر كنيم و بر نعمت شكر كنيم و به قضا رضا دهيم.»
حافظ گويد:
- من و مقام رضا بعد ازين و شكر رقيب/ كه دل به درد تو خو كرد و ترك درمان گفت
- بيا كه هاتف ميخانه دوش با من گفت/ كه در مقام رضا باش و ز قضا مگريز
رضا در نزد صوفيان عبارت است از خشنودي دل بدانچه خدا بر شخص پسندد و تسليم محض در برابر آن. مولانا جلال‌الدين در دفتر اول مثنوي گويد:
- اي بدي كه تو كني در خشم و جنگ/ با طربتر از سماع و بانگ چنگ
اي جفاي تو ز دولت خوبتر/ و انتقام تو ز جان محبوبتر
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد/ بوالعجب من عاشق اين هر دو ضد
همچنين در دفتر سوم مثنوي در باب رضا چنين آورده است:
- هيچ دنداني نخندد در جهان/ بي‌رضا و امر آن فرمان روان
هيچ برگي در نيفتد از درخت/ بي‌رضا و حكم آن سلطان بخت
چون قضاي حق رضاي بنده شد/ حكم او را بنده خواهنده شد
بنده‌اي كش خوي و خلقت اين بود/ ني جهان بر امر و فرمانش رود؟
خواجه حافظ نيز در مقام رضاست و از دوست جز دوست و رضاي او چيز ديگري نمي‌خواهد:
فراق و وصل چه باشد رضاي دوست طلب/ كه حيف باشد ازو غير او تمنايي

۹- حسن سلوك در زندگي: آسايش دو گيتي را در حسن سلوك با دشمنان و مروت با دوستان مي‌داند، از آزار رساندن به ديگران بيزار است و ما را نيز بدين فكر عالي ترغيب مي‌نمايد:
- آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا
- مباش در پي آزار و هر چه خواهي كن/ كه در شريعت ما غير از اين گناهي نيست
- دلا معاش چنان كن كه گر بلغزد پاي/ فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد

۱۰- عشق به وطن مألوف: حافظ به شيراز و زيباييهاي آن عشق مي‌ورزد و طاقت فراق و جدايي از اين خطه زيبا و جان‌پرور را ندارد:
- نمي‌دهند اجازت مرا به سير و سفر/ نسيم باد مصلا و آب ركناباد
- شيراز و آب ركني و اين باد خوش نسيم/ عيبش مكن كه خال رخ هفت كشورست
- خوشا شيراز و وضع بي‌مثالش/ خداوندا نگه دار از زوالش
ز ركناباد ما صد لوحش الله/ كه عمر خضر مي‌بخشد زلالش
به شيراز آي و فيض روح قدسي/ بجوي از مردم صاحب‌كمالش

۱۱- وقت شناسي و صبر و ثبات در كارها: خواجه موفقيت در كارها را در رعايت وقت و استفاده درست از لحظات عمر عزيز و صبر و ثبات مي‌داند:
- قدر وقت ار نشناسد دل و كاري نكند/ بس خجالت كه از اين حاصل اوقات بريم
- اين يك دو دم كه دولت ديدار ممكن است/ درياب كام دل كه نه پيداست كار عمر
- صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند/ بر اثر صبر نوبت ظفر آيد
- ساقي بيا كه هاتف غيبم به مژده گفت/ با درد صبر كن كه دوا مي‌فرستمت
- اين كه پيرانه سرم صحبت يوسف بنواخت/ اجر صبريست كه در كلبه احزان كردم

۱۲- اميد به عفو و رحمت الهي: خواجه هرگز از لطف و رحمت الهي نوميد نمي‌شود و در همه حال به درگاه رفيع الهي چشم دارد و منتظر عفو و رحمت اوست:
- كمر كوه كمست از كمر مور اينجا/ نا اميد از در رحمت مشو اي باده‌پرست
- به جان دوست كه غم پرده بر شما ندرد/ گر اعتماد به الطاف كار ساز كنيد
- سهو خطاي بنده گرش اعتبار نيست/ معني عفو و رحمت آموزگار چيست؟
انديشه‌هاي اخلاقي حافظ محدود به اين موارد ياد شده نمي‌شود، بلكه سراسر ديوان شاعر مشحون از درسهاي زندگي و حكمت و پند و اندرز است كه به علت ضيق وقت به پاره‌اي از آنها فهرست‌وار اشاره مي‌شود: قناعت و خرسندي، اميد به آينده، نكوهش تنبلي و بي‌هنري، حقيقت‌جويي، نكوهش علم بي‌عمل، دوري از كبر و غرور، نكوهش رشك و حسد، دوري از حكام ظلم و جور، وفاي به عهد، دستگيري از ضعيفان و مستمندان، مداومت در ذكر و دعاي شب و خواندن قرآن كريم، ادب و جوانمردي و مانند اينها.